دو پارتی

دو پارتی

قسم میخورم که مراقبش باشم …

نفسی عمیق کشیدی ، به زبون میگفتی که استرسی نداری و همه چی خوبه اما از درون اظطراب و استرس کله وجودت رو تسخیر کرده بود ، البته که این استرس نشونه ی ترس از اتفاق بدی نبود ، بلکه برای زیاد بودن حجم هیجان و ذوقت بود …
دست مردت روی دست های ظریف و سفید رنگ قرار گرفت و با لحنی اروم و پر از عشق لب زد :
_ ملکه ی من چرا انقدر استرس داره ؟
+ نه من خوبم
_ هی نمیتونی دروغ بگی ، یا حداقل به من نمیتونی دروغ بگی چون میتونم از توی اون چشمای زیبات متوجه بشم فرشته کوچولو بگو ببینم چیشده ؟
+ فقط کمی استرس دارم چیزه خاصی نیستش
در اغوشت گرفت و با لحنی لبریز از عشق گفت :
_ تا وقتی من اینجام نیازی به نگرانی نیست نازنینم من پیشتم پس نگران نباش
+ اوهوم
* عروس و دوماد خوشبختمون وقتشه وارد بشید
_ خوشگلم اماده ای ؟
+ اره
از جات پاشدی و از اتاق کوچیکی که درش قرار داشتین خارج شدی ، به قسمت ورودی رسیدین ، هیونجین زودتر از تو رفت و روی سند ایستاد و منتظر شد ، اروم وارد شدی و دست پدرت رو گرفتی ، اروم هم قدم با پدرت به سمت همسره جذابت حرکت کردید ، بعد از رسیدنتون پدرت اروم دستت رو توی دست های هیون قرار داد و گفت :
^ دخترم رو به تو میسپرم مثل چشمات مراقبش باش
_ حتما اقای ….. قسم میخورم که مراقبش باشم و خوشبختش کنم
^ خوبه
پدرت سند رو ترک کرد و عاقد شروع به خوندن کرد

= «با یاد خدا، آغاز می‌کنیم سفری پر از عشق و آرامش.
دو دل که به لطف خدا به هم رسیدند، اکنون در حضور او پیمان می‌بندند؛
پیمانی برای مهر، صبر، و همراهی.
باشد که زندگی‌شان چون گل بهاری، همیشه تازه و پرشکوفه باشد
سرکار خانوم ا.ت ایا حاضرید ادامه زندگیتون رو با اقای هوانگ هیونجین شریک شید ؟
+ بله
هیون دستش رو روی کمرت قرار داد و سرش رو نزدیکت کرد و اروم شروع به بوسیدنت کرد ، اولش خجالت میکشیدی که جلوی جمع داشت میبوسیدت اما بعد بهش افتخار کردی که الان برای همه ثابت شده بود که هیون فقط و فقط برای توعه

به مهمون ها رسیدگی کردین ، رقصیدین ، گفتین خندیدین ، اون شب بهترین شبه زندگیت بود ، دیگه هیچ گونه استرسی در درونت حس نمیکردی و خوشحالی و ذوق وجودت رو فرا گرفته بود …
همه چی خوب پیش رفت و حدود ساعت ۱۲ بود که مجلس به اتمام رسید و از تالار خارج شدین ، به کمک هیونجین سوار ماشین شدی و راه افتادین که …..
دیدگاه ها (۰)

زیبا های من درخواستی هاتون رو زیره این پست بگین ..خوشحال میش...

تکپارتی نگفته بودم لبات تنها و تنها برای منه ؟ حوله ی سفید ر...

دختر قمار باز

My angel (part12)به همراه کریس وارد اپارتمان شدی و بعد از پی...

وانشات تهیون••••این اواخر استرس شدیدی داشتی و وقتی هم که به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط