֗  ֗   ִ  ۫   ˑ      ֗   ִ       ᳝ ࣪     ִ  ۫   ˑ  ֗   ִ 

֗  ֗   ִ  ۫   ˑ      ֗   ִ       ᳝ ࣪     ִ  ۫   ˑ  ֗   ִ  ۫   ˑ      ֗   ִ       ᳝ ࣪     ִ  ۫   ˑ

#PART_231🎀•

دلبر كوچولو

تا خود تهران هیچی نگفتم

حتی خودش هم حوصلش سر رفته بود برای اذیت من

-نمیخوای پیاده بشی؟

-مگه رسیدیم؟

-بنظرت برای چی میگم پیاده شو سریع باش هوا سرده لیز میخوری تنهایی

-نه خودم میتونم

-هر جور مایلی سریع تا ماشین قفل کنم

دستم به در گرفتم پیاده شدم
زمین خیلی لیز بود اروم سمت خودش رفتم

که وسط راه هی پاهام شدید لیز خورد و سمت عقب برگشتم که ارسلان سمتم دوید

منو گرفت تو ب*غ*ل*ش و خودشم دستشو به ماشینش تکیه داد

-دیدی ک نمیتونی میخوای چیو ثابت کنی؟ تو جوجه کوچولو بدون کمک کسی نمیتونی رو این زمین لیز قدم از قدم برداری یک قدم عقب تر بودم با سر میخوردی رو زمین

-تو هم خوشحال میشدی

-من از مردن کسی ناراحت نمیشم متاسفانه

-یک ویژگی مثبت داشتی تا الان گوریل

-خب من خیلی ویژگیای مثبت دارم مثل کمک به فقیران

-ویژگی مثبتت نگه دار برای دخترای شیک جذابی که در انتظارتن

-افرین خوبه که حد خودتو بدونی یک قدم جلو رفتی...