چند شاتی جیمین
چند شاتی جیمین🎀
P³
_نمیدونی؟پس ساعت من خودش پرواز میکنه میاد اینجا آره؟
بعد بدون اینکه فرصت بده که ا/ت حرفی بزته هلش میده سمت اتاق شکنجه
شلاق رو برمیداره و ۲۰۰ ضربه شلاق میزنه و بعدش ا/ت روتوی اتاق ول میکنه و میاد بیرون....
ا/ت با درد به سختی بلند میشه..
و یکم خون کف زمین ریخته شده بود...
ا/ت آروم آروم میره سمت اتاقش....
یکم اشکاشو پاک میکنه و میره توی حموم
وقتی آب که به زخماش میخورده سوزش خیلی بدی تمام بدنشو فرا میگیره...
ا/ت آروم بدنش رو با آب میشوره و میاد بیرون و روی زخم ها پماد میزنه..
بعد میره روی تختش و دراز میکشه و خوابش میبره...
۲ ساعت بعد بیدار میشه..
بدنش دیگه اون سوزش و درد قبل رو نداره و یکم دردش کمتر شده بود..
همون موقع یکی از خدمتکارا در میزنه و وارد اتاق میشه و میگه جیمین همه ی خدمتکارا رو توی اتاق پذرایی جمع کرده و میخواد چیزیو اعلام کنه..
ا/ت آروم بلند میشه لباساشو عوض میکنه و به اتاق پذیرایی میره...
_خیله خب...همه گوش کنید..
تمام خدمتکارا به جز ا/ت...یک هفته مرخصی دارن...
+ باشه..
بعدش خیلی عادی و بی تفاوت میره توی اتاقش...
فردای اون روز مرخصی خدمتکارا شروع شد..
ا/ت صبح زود بیدار شد و از اتاقش رفت بیرون تا یه لیوان آب بخوره
یهو صدای جیمین رو از پشت سرش شنید..
_میدونی دلیل اصلی اینکه تو رو نفرستادم مرخصی چی بود؟
+چون اون ساعت مسخرتو توی کشوی من پیدا کردی و باور نمیکنی که من برش نداشته بودم...
_نه...بخاطر اون نیست..
البته شاید بخشی از دلیلم برای اون باشه ولی دلیل اصلیش نیست...
+ برام مهم نیست که دلیلت چیه..
_بدنت هنوز درد داره؟
+ مگه برات مهمه؟
"از کنار جیمین رد میشه و میره سمت اتاقش"
_آره مهمه...(دست ا/ت رو میگیره)
+اگه مهم بود خودت از همون اول هم منو نمیزدی..
_ا/ت...معذرت میخوام....من اون موقع واقعا عصبی بودم...
+ الان معذرت خواهی تو چه دردی از من دوا میکنه؟
_باهاممیای بریم پیش دکتر؟
+ دکتر مثلا میخواد چیکار کنه؟
_پمادای مناسب تر و مخصوص تری بده...
نمیخوام
_باشه..پس خودم میرم
+ هرجا میخوای برو.. (رفت توی اتاقش)
جیمین هم کتش رو برداشت و رفت بیرون
چندتا داروخونه و مطب رفت و چندتایی پماد مخصوص گرفت و برگشت..
آروم در اتاق ا/ت رو زد و رفت داخل..
پلاستیک پماد ها رو گذاشت روی میز کوچیکی که بغل تخت بود..
_رفتم پیش چندتا دکتر..گفتن که این پماد ها رو باید هر ۳ ساعت بزنی..
اینکه کدوم پماد رو بعد کدوم یکی بزنی رو روی اون کاغذی که توی پلاستیک هست توضیح داده...
بعدش رفت بیرون..
ا/ت پلاستیک رو برداشت..
حدود ۵ روز مدام ازشون استفاده کرد...
پماد ها انگار واقعا معجزه میکردن و زخماش خیلی خیلی بهتر شده بودن و بدنش دیگه درد نداشت..
توی این چند روز..
جیمین اصلا نمیذاشت ا/ت کاری انجام بده و همش میگفت تو باید استراحت کنی..
توی یکی از همین روزا..
جیمین اومد پیش ا/ت و گفت: میخوام امشب تو رو به یه شام کوچیکِ دو نفره دعوت کنم...
میشه بیای؟
+ شام دو نفره؟برای چی؟
_خبآخه..این چند وقت خیلی اذیتت کردم..
میخوام یجوری برات جبران کنم...
+باشه..میام
_واقعا
+آره
_ممنون که قبول کردی...
بعدش رفت بیرون...
دوساعت بعد آروم اومد توی اتاق ا/ت
_ا/ت...بیست دقیقه ی دیگه میخوایم بریم..اگه هنوز آماده نشدی حاضر شو تا بریم
+ باشه الان آماده میشم..
>>>>۲۰ دقیقه بعد<<<<
ا/ت و جیمین جفتشون حاضر شدن..
(لباساشونو توی پست بعدی میزارم)
جیمین سوئیچ ماشینشو برداشت و رفتن بیرون
(ادامه دارد)
بچه ها لطفا لطفااا ازتون خواهش میکنم حمایت کنید
حمایتاتون خیلی کمه اینجوری پیش بره پارت ها رو نمیزارم
P³
_نمیدونی؟پس ساعت من خودش پرواز میکنه میاد اینجا آره؟
بعد بدون اینکه فرصت بده که ا/ت حرفی بزته هلش میده سمت اتاق شکنجه
شلاق رو برمیداره و ۲۰۰ ضربه شلاق میزنه و بعدش ا/ت روتوی اتاق ول میکنه و میاد بیرون....
ا/ت با درد به سختی بلند میشه..
و یکم خون کف زمین ریخته شده بود...
ا/ت آروم آروم میره سمت اتاقش....
یکم اشکاشو پاک میکنه و میره توی حموم
وقتی آب که به زخماش میخورده سوزش خیلی بدی تمام بدنشو فرا میگیره...
ا/ت آروم بدنش رو با آب میشوره و میاد بیرون و روی زخم ها پماد میزنه..
بعد میره روی تختش و دراز میکشه و خوابش میبره...
۲ ساعت بعد بیدار میشه..
بدنش دیگه اون سوزش و درد قبل رو نداره و یکم دردش کمتر شده بود..
همون موقع یکی از خدمتکارا در میزنه و وارد اتاق میشه و میگه جیمین همه ی خدمتکارا رو توی اتاق پذرایی جمع کرده و میخواد چیزیو اعلام کنه..
ا/ت آروم بلند میشه لباساشو عوض میکنه و به اتاق پذیرایی میره...
_خیله خب...همه گوش کنید..
تمام خدمتکارا به جز ا/ت...یک هفته مرخصی دارن...
+ باشه..
بعدش خیلی عادی و بی تفاوت میره توی اتاقش...
فردای اون روز مرخصی خدمتکارا شروع شد..
ا/ت صبح زود بیدار شد و از اتاقش رفت بیرون تا یه لیوان آب بخوره
یهو صدای جیمین رو از پشت سرش شنید..
_میدونی دلیل اصلی اینکه تو رو نفرستادم مرخصی چی بود؟
+چون اون ساعت مسخرتو توی کشوی من پیدا کردی و باور نمیکنی که من برش نداشته بودم...
_نه...بخاطر اون نیست..
البته شاید بخشی از دلیلم برای اون باشه ولی دلیل اصلیش نیست...
+ برام مهم نیست که دلیلت چیه..
_بدنت هنوز درد داره؟
+ مگه برات مهمه؟
"از کنار جیمین رد میشه و میره سمت اتاقش"
_آره مهمه...(دست ا/ت رو میگیره)
+اگه مهم بود خودت از همون اول هم منو نمیزدی..
_ا/ت...معذرت میخوام....من اون موقع واقعا عصبی بودم...
+ الان معذرت خواهی تو چه دردی از من دوا میکنه؟
_باهاممیای بریم پیش دکتر؟
+ دکتر مثلا میخواد چیکار کنه؟
_پمادای مناسب تر و مخصوص تری بده...
نمیخوام
_باشه..پس خودم میرم
+ هرجا میخوای برو.. (رفت توی اتاقش)
جیمین هم کتش رو برداشت و رفت بیرون
چندتا داروخونه و مطب رفت و چندتایی پماد مخصوص گرفت و برگشت..
آروم در اتاق ا/ت رو زد و رفت داخل..
پلاستیک پماد ها رو گذاشت روی میز کوچیکی که بغل تخت بود..
_رفتم پیش چندتا دکتر..گفتن که این پماد ها رو باید هر ۳ ساعت بزنی..
اینکه کدوم پماد رو بعد کدوم یکی بزنی رو روی اون کاغذی که توی پلاستیک هست توضیح داده...
بعدش رفت بیرون..
ا/ت پلاستیک رو برداشت..
حدود ۵ روز مدام ازشون استفاده کرد...
پماد ها انگار واقعا معجزه میکردن و زخماش خیلی خیلی بهتر شده بودن و بدنش دیگه درد نداشت..
توی این چند روز..
جیمین اصلا نمیذاشت ا/ت کاری انجام بده و همش میگفت تو باید استراحت کنی..
توی یکی از همین روزا..
جیمین اومد پیش ا/ت و گفت: میخوام امشب تو رو به یه شام کوچیکِ دو نفره دعوت کنم...
میشه بیای؟
+ شام دو نفره؟برای چی؟
_خبآخه..این چند وقت خیلی اذیتت کردم..
میخوام یجوری برات جبران کنم...
+باشه..میام
_واقعا
+آره
_ممنون که قبول کردی...
بعدش رفت بیرون...
دوساعت بعد آروم اومد توی اتاق ا/ت
_ا/ت...بیست دقیقه ی دیگه میخوایم بریم..اگه هنوز آماده نشدی حاضر شو تا بریم
+ باشه الان آماده میشم..
>>>>۲۰ دقیقه بعد<<<<
ا/ت و جیمین جفتشون حاضر شدن..
(لباساشونو توی پست بعدی میزارم)
جیمین سوئیچ ماشینشو برداشت و رفتن بیرون
(ادامه دارد)
بچه ها لطفا لطفااا ازتون خواهش میکنم حمایت کنید
حمایتاتون خیلی کمه اینجوری پیش بره پارت ها رو نمیزارم
- ۴.۹k
- ۰۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط