چندشاتی جیمین
چندشاتی جیمین🎀
P²
(انقدر شرطا رو نرسوندین خودم حوصلم سر رفت😂)
کارولینا هم تا دید جیمین داره میاد یکم از پله ها رفت پایین و الکی خودشو انداخت زمین...
به محض اینکه جیمین رسید و ا/ت و کارولینا رو دید، قبل از اینکه فرصت کنه حرفی بزنه کارولینا شروع کرد اشک تمساح ریختن...
×هقققق....ا/ت بدجنس...هق..هق
_چیشدهه چخبره اینجا؟
×ا/ت...هق....منو از روی پله ها...هق...هل داد پایین..هق..هق هق
+هییییی.....چرا دروغ میگی؟....(درحالی که مچ پاش رو گرفته بود) تو منو هل دادی...الکی اشک تمساح نریز..
جیمین با اخم به ا/ت نگاه میکنه....
_نه تنها ساعت منو برداشتی...حالا میای یکی از خدمتکارا رو هماز پله ها هل میدی؟
هیچ با خودت فکر کردی اگه سرش میخورد به پله ها چی میشد؟
+ولی..اون منو هل داد
_ا/ت.....پاشو برو ساعت منو بیار(با صدای بلند و تهدید آمیز) کارولینا تو هم بلند شو...فعلا که چیزیت نشد.....
ا/ت هم بدون اینکه چیزی بگه با بغض از جاش بلند شد
رفت کل خونه ی بزرگ جیمین رو گشت و گشت و گشت....ولی ساعت رو پیدا نکرد..
رفت طبقه ی بالا و در اتاق جیمین رو زد...
_بیا داخل...
ا/ت آروم در رو باز کرد و وارد شد
+ا..ارباب....ساعتتون رو پیدا نکردم....
_یعنی چی که پیداش نکردی؟
+واقعا نمیدونم کجاست....باور کنید من برش نداشتم..
_توی اتاق خودت چی؟
+ن..نه.....
_برای چی؟
+چون میدونم که اونجا نیست...چون من ساعتتون رو برنداشتم....
_خیله خب...پس بیا باهم بریم اتاقتو چک کنیم...
ولی مطمئنی که اونجا نیست دیگه...
+بله..مطمئنم
_خب..پس اگه توی اتاق تو بود...اونوقت اتاق شکنجه میبینمت....
و یه چیز دیکه... همه ی خدمتکارا یه هفته میرن مرخصی به جز تو...فهمیدی؟
+ب..بله...فهمیدم
_خوبه...حالا بریم
ا/ت و جیمین رفتن داخل اتاق ا/ت و شروع به گشتن کردن
جیمین در یکی از کشو ها رو باز کرد و داخلش رو گشت
خبری از ساعت نبود
دومین کشو رو هم گشت و بازم ساعت اونجا نبود
به محض اینکه در کشوی سوم رو باز کرد ساعتش رو اونجا دید....
_ا/ت....
+بله؟..
_گفتی مطمئنی اینجا نیست دیگه..
+آره....چطور مگه؟
جیمین ساعت رو از توی کشو برمیداره و میاره بالا...
_خب....پس این چیه؟هوم؟
ا/ت با دیدن ساعت خشکش میزنه....باورش نمیشد که ساعت جیمین واقعا اونجا بوده باشه.....
+ب..بخدا.....من برش نداشته بودم....من....
_اگه برش نداشته بودی چجوری اومره اینجا؟
+نمی..دونم.....باور کنید...
(ادامه دارد)
P²
(انقدر شرطا رو نرسوندین خودم حوصلم سر رفت😂)
کارولینا هم تا دید جیمین داره میاد یکم از پله ها رفت پایین و الکی خودشو انداخت زمین...
به محض اینکه جیمین رسید و ا/ت و کارولینا رو دید، قبل از اینکه فرصت کنه حرفی بزنه کارولینا شروع کرد اشک تمساح ریختن...
×هقققق....ا/ت بدجنس...هق..هق
_چیشدهه چخبره اینجا؟
×ا/ت...هق....منو از روی پله ها...هق...هل داد پایین..هق..هق هق
+هییییی.....چرا دروغ میگی؟....(درحالی که مچ پاش رو گرفته بود) تو منو هل دادی...الکی اشک تمساح نریز..
جیمین با اخم به ا/ت نگاه میکنه....
_نه تنها ساعت منو برداشتی...حالا میای یکی از خدمتکارا رو هماز پله ها هل میدی؟
هیچ با خودت فکر کردی اگه سرش میخورد به پله ها چی میشد؟
+ولی..اون منو هل داد
_ا/ت.....پاشو برو ساعت منو بیار(با صدای بلند و تهدید آمیز) کارولینا تو هم بلند شو...فعلا که چیزیت نشد.....
ا/ت هم بدون اینکه چیزی بگه با بغض از جاش بلند شد
رفت کل خونه ی بزرگ جیمین رو گشت و گشت و گشت....ولی ساعت رو پیدا نکرد..
رفت طبقه ی بالا و در اتاق جیمین رو زد...
_بیا داخل...
ا/ت آروم در رو باز کرد و وارد شد
+ا..ارباب....ساعتتون رو پیدا نکردم....
_یعنی چی که پیداش نکردی؟
+واقعا نمیدونم کجاست....باور کنید من برش نداشتم..
_توی اتاق خودت چی؟
+ن..نه.....
_برای چی؟
+چون میدونم که اونجا نیست...چون من ساعتتون رو برنداشتم....
_خیله خب...پس بیا باهم بریم اتاقتو چک کنیم...
ولی مطمئنی که اونجا نیست دیگه...
+بله..مطمئنم
_خب..پس اگه توی اتاق تو بود...اونوقت اتاق شکنجه میبینمت....
و یه چیز دیکه... همه ی خدمتکارا یه هفته میرن مرخصی به جز تو...فهمیدی؟
+ب..بله...فهمیدم
_خوبه...حالا بریم
ا/ت و جیمین رفتن داخل اتاق ا/ت و شروع به گشتن کردن
جیمین در یکی از کشو ها رو باز کرد و داخلش رو گشت
خبری از ساعت نبود
دومین کشو رو هم گشت و بازم ساعت اونجا نبود
به محض اینکه در کشوی سوم رو باز کرد ساعتش رو اونجا دید....
_ا/ت....
+بله؟..
_گفتی مطمئنی اینجا نیست دیگه..
+آره....چطور مگه؟
جیمین ساعت رو از توی کشو برمیداره و میاره بالا...
_خب....پس این چیه؟هوم؟
ا/ت با دیدن ساعت خشکش میزنه....باورش نمیشد که ساعت جیمین واقعا اونجا بوده باشه.....
+ب..بخدا.....من برش نداشته بودم....من....
_اگه برش نداشته بودی چجوری اومره اینجا؟
+نمی..دونم.....باور کنید...
(ادامه دارد)
- ۳.۶k
- ۰۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط