شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری

شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری
یاران صلای عشق است گر می کنید کاری

چشم فلک نبیند زین طرفه تر جوانی
در دست کس نیفتد زین خوبتر نگاری

هرگز که دیده باشد جسمی ز جان مرکب
بر دامنش مبادا زین خاکیان غباری

چون من شکسته ای را از پیش خود چه رانی
کم غایت توقع بوسیست یا کناری

می بی غش است دریاب وقتی خوش است بشتاب
سال دگر که دارد امید نوبهاری

در بوستان حریفان مانند لاله و گل
هر یک گرفته جامی بر یاد روی یاری

چون این گره گشایم وین راز چون نمایم
دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری

هر تار موی حافظ در دست زلف شوخی
مشکل توان نشستن در این چنین دیاری


دیدگاه ها (۵)

رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده، شب مانده است و با شب، ت...

قلبم ...این روزها...سخت درد میڪنہ...ڪاش یڪ لحظہ ...می ایستاد...

ما مقیم درِ میخانۀ عشقیم هنوزمست از بادۀ پیمانۀ عشقیم هنوزعا...

دردم از یار است و درمان نیز همدل فدای او شد و جان نیز هماین ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط