★ 𝕃𝕆ℝ𝔻 𝕆𝔽 𝔻𝔸ℝ𝕂𝔼𝕊𝕊 ★ 12
★ 𝕃𝕆ℝ𝔻 𝕆𝔽 𝔻𝔸ℝ𝕂𝔼𝕊𝕊 ★ 12
( جیمیم )
{ ا/ت رو بغل کردم و سرش رو بوسیدم و گفتم دیگه نترسه.. اشکاش رو گونه هاش خشک شده بودن ک سرش رو بالا اورد و نگام کرد }
♡ جیمینا... الان چی میشه؟
☆ نمیدونم.... خودمم نمیدونم.، ولی میدونم زنده میمونیم
♡ اوهوم
✤ یهو جان پشت سر اونا سبز میشه و .. ✤
^ بح بح بح ببین کیا اینجان
☆ بازم ک تویی، مرتیکه عوضی، چرا بهم نگفته بودی
^ هوممم بزا فک کنم.... خوب معلومه چون از اون دختره هرزه خوشم نمیاد
✤ جیمین میره جلوش و یقشو میگیره و با حرص میگه ✤
☆ مراقب زرایی ک از دهنت بیرون میان باش چون ممکنه برات بد تموم بشه
^ هی هیونگ اروم باش... ما در بارش حرف زدیم و تو باید همین الان اونو بندازی پایینه دره
✤ با این حرف جانی ا/ت دلش ریخت و ولی ب جیمین اعتماد داشت ، ✤
♡ جیمین... تو ک نمیخای این کارو با من کنی نه؟
✤ هیچ کس هیچ حرفی نمیزد و همه ترسیذه بودن که ✤
^ برادر... منو ببخش ب خاطر کاری ک قراره بکنم ولی اگه تو نتونی بکشیش
من میکشمش
✤ دوید سمت ا/ت و هولش داد پاین سخره ها و صدای جیغ ا/ت تا چند ثانیه بعد میومد
جیمین هم با دیدن این اتفاق نا خاسته برادر نا تنیس رو هول داد و انداخت پایین و کاملا منگ و گیج بود انکار عقلش رو از دست داده بود
چون معشوقش الان اینجا نیست و بر نمیگرده
اون باید بره پیش معشوقش
پس رفت لب پرت گاه و چشماشو بست و با اغوش باز مرگ رو انتخاب کرد... ✤
( جیمیم )
{ ا/ت رو بغل کردم و سرش رو بوسیدم و گفتم دیگه نترسه.. اشکاش رو گونه هاش خشک شده بودن ک سرش رو بالا اورد و نگام کرد }
♡ جیمینا... الان چی میشه؟
☆ نمیدونم.... خودمم نمیدونم.، ولی میدونم زنده میمونیم
♡ اوهوم
✤ یهو جان پشت سر اونا سبز میشه و .. ✤
^ بح بح بح ببین کیا اینجان
☆ بازم ک تویی، مرتیکه عوضی، چرا بهم نگفته بودی
^ هوممم بزا فک کنم.... خوب معلومه چون از اون دختره هرزه خوشم نمیاد
✤ جیمین میره جلوش و یقشو میگیره و با حرص میگه ✤
☆ مراقب زرایی ک از دهنت بیرون میان باش چون ممکنه برات بد تموم بشه
^ هی هیونگ اروم باش... ما در بارش حرف زدیم و تو باید همین الان اونو بندازی پایینه دره
✤ با این حرف جانی ا/ت دلش ریخت و ولی ب جیمین اعتماد داشت ، ✤
♡ جیمین... تو ک نمیخای این کارو با من کنی نه؟
✤ هیچ کس هیچ حرفی نمیزد و همه ترسیذه بودن که ✤
^ برادر... منو ببخش ب خاطر کاری ک قراره بکنم ولی اگه تو نتونی بکشیش
من میکشمش
✤ دوید سمت ا/ت و هولش داد پاین سخره ها و صدای جیغ ا/ت تا چند ثانیه بعد میومد
جیمین هم با دیدن این اتفاق نا خاسته برادر نا تنیس رو هول داد و انداخت پایین و کاملا منگ و گیج بود انکار عقلش رو از دست داده بود
چون معشوقش الان اینجا نیست و بر نمیگرده
اون باید بره پیش معشوقش
پس رفت لب پرت گاه و چشماشو بست و با اغوش باز مرگ رو انتخاب کرد... ✤
۱۶.۷k
۲۴ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.