تو دلت برام تنگ نشد صبحا وقتی بیدار شدی شبا موقع خواب

تو دلت برام تنگ نشد؟ صبحا وقتی بیدار شدی، شبا موقع خواب، نگاه نکردی ببینی من چی گفتم؟ هیچی نگفتنم دلتنگت نکرد؟ دلت نخواست آهنگایی که گوش کردی رو برام بفرستی؟ دوست نداشتی چیزایی که می‌بینی رو نشونم بدی؟ یعنی هیچ اتفاقی نیفتاد که دلت بخواد درباره‌ش باهام صحبت کنی؟ غذای موردعلاقه‌م رو نخوردی که یادم بیفتی؟ تو اصلا نگران حالم نشدی؟ دوست نداشتی بدونی دارم چیکار می‌کنم؟ اطرافم چی می‌گذره و اصلا کجام؟ تو دلت تنگ نشد؟ تو نگران نشدی؟ تو مثل من هرشب فکر نکردی به شبایی که باهم صبحشون می‌کردیم؟ تو نخواستی بدونی چی شده؟ نخواستی بگی؟ نخواستی بشنوی؟ جدی جدی دل تو تنگ نشد؟
دیدگاه ها (۰)

ولی من زیادی با تو مهربون بودم :) زیادی برات ۱۰۰ خودمو گزاشت...

الان اونجایم که روباه به شازده کوچولو‌ میگه :-روباه: من دیگه...

تو دلت برام تنگ نشد؟صبحا وقتی بیدار شدی،شبا موقع خواب،نگاه ن...

این دلنوشته✍️ تقدیم به پسرم بزرگم هاکان که زاده‌ی زمستونی…🤍❄...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط