شکلات تلخ پارت ۱۳
شکلات تلخ پارت ۱۳
ا.ت:اره میام . کوک:خوبه السا از اون طرف ا.ت رو صدا زد . ا.ت:من دیگه باید برم . کوک:اه.... تا اومدم حرفمو بزنم رفت هووووووف رفتم سمت کلبه خودمون بچه ها بیدار شده بودن خلاصه همینجوری تا ساعت ۷ گذشت که همه اماده شدیم برای تولد خیلی دوس داشتم ببینم ا.ت چه شکلی شده رفتیم جایی که تولد گرفته بودن بعضیا در حال رقصیدن بودن بعضی هام داشتن مست میکردن هر چقدر منتظر موندم نیومدن تا اینکه بالا خره ........
ا.ت
داشتیم اماده میشدیم هممون ست مشکی کردیم از لباسم خیلی خوشم میومد یه رژ تیره زدم سایه مشکی هم زدم با کفش های پاشنه بلند موهامو حالت دار کرده بود یه تاج مشکی کو چیک هم زده بودم رو سرم ناخن هام هم خیلی خوشگل شده بودن . السا :وای دختر چه خشگل شدی تو . ا.ت:ممنون تو خوشگل تر شدی . لیسون:بچه ها تا الانم دیر شده زود باشین بیاین بریم ا.ت:باشه باهم راه افتادیم تا چشمم به کوک خرد اوففففففف لنتی چه جذاب شده بود دکمه های پیراهنش رو باز گذاشته بود یه کت مشکی هم از روش موهاشو ببین چه جذاب شده تا منو دید چشماش روم خشک شد باهم رفتیم جلو تر وی :اومای گاد این چهار تارو نگاه کن چه جیگری شدن برای خودشون . لیسون:ممنون شماهاهم خیلی جذاب شدین سنگینی نگاه های کوک رو روی خودم حس میکردم دور میز نشستیم کوک همش بهم نگاه میکرد لیسون و شوگا رفتن باهم برقصن یونا و جیمین هم رفتن یکم بگردن جین و السا هم داشتن باهم صحبت میکردن و فقد منو کوک این وسط زیادی بودیم خیلی بد بود قشنگ روبه روش بودم اونم مثل پسرای هیز همش نگام میکرد . کوک:میگم .... بریم برقصیم ... ا.ت :چی ...... ما ؟ .کوک:اره . ا.ت:باشه ..... دستمو گرفت بردم وسط با گذاشتن دستاش دور کمرم بدنم لرزید که خندش گرفت . کوک:چرا میلرزی ؟. ا.ت:اه .. هیچی . کوک:خوبه . دستامو گذاشتم رو شونه هاش تو چشام زل زده بود بعد یکم رفگقصیدن پیشونیش رو گذاشت رو پیشونیم چشماسم بست تعجب کردم ولی منم چشامو بستم انگار نیم ساعت رقصیده بودیم با تموم شدن اهنگ از هم خیلی اروم جدا شدیم کوک:ممنون که این افتخار رو بهم دادین . ا.ت:خواهش میکنم . باهم رفتیم سر میزمون کوک داشت زیادی میخورد . کوک:من میرم موبایلمو بیارم زود میام . ا.ت:باشه بعدم رفت اصلا به من چه که میری برو که برنگردی پسره دیوث یکی از هم کلاسیا پسر اومد پیشم جکسون :ا.ت چه جیگری شدی . ا.ت:ممنون چشمات قشن....... جکسون :جووووون لباشو نگاه کن چقدر قشنگ شدن مثل اینکه دارم راست میشم برات . از اون حرفش حالم بهم خورد واسه همین خواستم از پیشش برم داشتم میرفتم دنبالم میومد انقدر اعصابم خورد شده بود که اصلا حواسم نبود جکسون:هی وایستا داری .... داری کجا میری ماهنوز کلی کار داریم . ا.ت:خفه شووووو داشتم میرفتم که به یه چیز سفت برخوردم کم مونده بود
#فالو_لایک_فراموش_نشه😻❤👉
ا.ت:اره میام . کوک:خوبه السا از اون طرف ا.ت رو صدا زد . ا.ت:من دیگه باید برم . کوک:اه.... تا اومدم حرفمو بزنم رفت هووووووف رفتم سمت کلبه خودمون بچه ها بیدار شده بودن خلاصه همینجوری تا ساعت ۷ گذشت که همه اماده شدیم برای تولد خیلی دوس داشتم ببینم ا.ت چه شکلی شده رفتیم جایی که تولد گرفته بودن بعضیا در حال رقصیدن بودن بعضی هام داشتن مست میکردن هر چقدر منتظر موندم نیومدن تا اینکه بالا خره ........
ا.ت
داشتیم اماده میشدیم هممون ست مشکی کردیم از لباسم خیلی خوشم میومد یه رژ تیره زدم سایه مشکی هم زدم با کفش های پاشنه بلند موهامو حالت دار کرده بود یه تاج مشکی کو چیک هم زده بودم رو سرم ناخن هام هم خیلی خوشگل شده بودن . السا :وای دختر چه خشگل شدی تو . ا.ت:ممنون تو خوشگل تر شدی . لیسون:بچه ها تا الانم دیر شده زود باشین بیاین بریم ا.ت:باشه باهم راه افتادیم تا چشمم به کوک خرد اوففففففف لنتی چه جذاب شده بود دکمه های پیراهنش رو باز گذاشته بود یه کت مشکی هم از روش موهاشو ببین چه جذاب شده تا منو دید چشماش روم خشک شد باهم رفتیم جلو تر وی :اومای گاد این چهار تارو نگاه کن چه جیگری شدن برای خودشون . لیسون:ممنون شماهاهم خیلی جذاب شدین سنگینی نگاه های کوک رو روی خودم حس میکردم دور میز نشستیم کوک همش بهم نگاه میکرد لیسون و شوگا رفتن باهم برقصن یونا و جیمین هم رفتن یکم بگردن جین و السا هم داشتن باهم صحبت میکردن و فقد منو کوک این وسط زیادی بودیم خیلی بد بود قشنگ روبه روش بودم اونم مثل پسرای هیز همش نگام میکرد . کوک:میگم .... بریم برقصیم ... ا.ت :چی ...... ما ؟ .کوک:اره . ا.ت:باشه ..... دستمو گرفت بردم وسط با گذاشتن دستاش دور کمرم بدنم لرزید که خندش گرفت . کوک:چرا میلرزی ؟. ا.ت:اه .. هیچی . کوک:خوبه . دستامو گذاشتم رو شونه هاش تو چشام زل زده بود بعد یکم رفگقصیدن پیشونیش رو گذاشت رو پیشونیم چشماسم بست تعجب کردم ولی منم چشامو بستم انگار نیم ساعت رقصیده بودیم با تموم شدن اهنگ از هم خیلی اروم جدا شدیم کوک:ممنون که این افتخار رو بهم دادین . ا.ت:خواهش میکنم . باهم رفتیم سر میزمون کوک داشت زیادی میخورد . کوک:من میرم موبایلمو بیارم زود میام . ا.ت:باشه بعدم رفت اصلا به من چه که میری برو که برنگردی پسره دیوث یکی از هم کلاسیا پسر اومد پیشم جکسون :ا.ت چه جیگری شدی . ا.ت:ممنون چشمات قشن....... جکسون :جووووون لباشو نگاه کن چقدر قشنگ شدن مثل اینکه دارم راست میشم برات . از اون حرفش حالم بهم خورد واسه همین خواستم از پیشش برم داشتم میرفتم دنبالم میومد انقدر اعصابم خورد شده بود که اصلا حواسم نبود جکسون:هی وایستا داری .... داری کجا میری ماهنوز کلی کار داریم . ا.ت:خفه شووووو داشتم میرفتم که به یه چیز سفت برخوردم کم مونده بود
#فالو_لایک_فراموش_نشه😻❤👉
۱۲.۶k
۰۹ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.