شکلات تلخ پارت ۱۲
شکلات تلخ پارت ۱۲
وی :روانی چرا میزنیییییی؟. کوک: برای اینکه تو بهش گفتی منو بزنه وی:واقعااااااااا که . همه داشتن از خنده میمردن . کوک:بسه دیگههه ا.ت:ببخشید نمیخواستم بزنم . کوک:اشکال نداره . نشست سر جاش چند بار دیگه هم چرخودن این دفعه جین ازم پرسید جین:جرعت یا حقیقت . کوک:معلومه جرعت . جین پاشو همینجا ا.ت رو ببوس . خشکم زد ولی بخاطر اینکه کم نیارم دست ات رو گرفتم بردم کنار بچه ها تعجب کرده بود . همه داشتن نگامون میکردن یکی از دستامو دورش حلقه زدم چسبوندمش به خودم اون یکی هم گذاشتم رو صورتش لبامو نزدیک لباش کردم و اروم گذاشتم روشون چشامو بستم فکر نمیکردم لباش اینقدر شیرین باشه هیچ کاری نمیکرد بیشتر چسبوندمش به خودم که همکاری کنه ولی هیچ کاری نمیکرد بعد چند دقیقه ازش جدا شدم خشکش زده بود همه داشتن نگامون میکردن و هیچی نمی گفتن دیگه تحمل نداشتم کوک:هی چرا ماتت برده . به خودش اومد . ا.ت:تو .....تو الان چیکار کردی . کوک:بوسیدمت . کاری که جین گفتو انجام دادم . ا.ت:تو به چه حقی منو بوسیدییییییییییی هااااااااا . کوک:هی صداتو برای من نبر بالا فکر کردی خیلی دوس داشتم من فقد از قوانین بازی پیروی کردم خیال برت نداره . ا.ت:تو ....بدون هیچ حرفی رفت میخواستم بهش بگم وایسته ولی قورورم اجازه نداد خودم سریعا رفتم به سمت کلبه خودمون وارد شدم کوک:ااااااااااه لعنت بهت جین . پسره احمق . از حرعی که زدم پشیمون بودم چون خیلی دلم میخواست بوسش کنم خودمو پرت کردم رو تخت دستمو کردم تو موهام نفهمیدم کی خوابم برد صبح که بیدار شدم همه خواب بودن میخواستم برم سمت رود خونه که ابش خیلی زلال بود همینطوری که داشتم میرفتم یه دخترو دیدم که یه لباس تابستونی خوشگل پوشید وقتی روشو اونوری کرد فهمیدم ا.ت داشت با یه سگ حرف میزد . رفتم پشتش . ا.ت:خوش بحالت تو خیلی خوش شانسی که ادم نشدی وگرنه باید کلی زجر میکشیدی هرچند الانم میکشی تو چه پشمای نرمی داری ...... کوک:داری با یه حیون صحبت میکنی ؟ یدفعه پرید هوا . ا.ت:هی ترسوندیم . کوک:تاحالا ندیده بودم کسی با حیون صحبت کنه . ا.ت:اون اگه حیونه بهتر از ادما میتونه درکت کنه ...... تنها موجودیه که بهت پشت نمیکنه و همش هواتو داره . کوک:واو ینی میگی ادما هوای همو ندارن .روشو کرد اونوری و حرفی نزد خندیدم . کوک:این بابت حرف دیشبمه ......... بازم هیچی نگفت . کوک:مثل اینکه یه معذرت خواهی بدهکارم نه ......... باشه معذرت میخوام ببخشید .... نمی بخشی ... هی من اولین بارمه دارم از ینفر معذرت میخوام اونم از یه دختر .. .... با تو ام . روشو کرد بهم .ا.ت:باشه میبخشمت .کوک:هه خوبه چرا اومدی اینجا . ا.ت:اومدم بگردم .... مشکلی داری ؟. کوک:نه منم میخواستم بگردم ........ امشب مهمونی میگرن بخاطر تولد وی تو هم میای دیگه
#فالو_لایک_فراموش_نشه😻❤👉
وی :روانی چرا میزنیییییی؟. کوک: برای اینکه تو بهش گفتی منو بزنه وی:واقعااااااااا که . همه داشتن از خنده میمردن . کوک:بسه دیگههه ا.ت:ببخشید نمیخواستم بزنم . کوک:اشکال نداره . نشست سر جاش چند بار دیگه هم چرخودن این دفعه جین ازم پرسید جین:جرعت یا حقیقت . کوک:معلومه جرعت . جین پاشو همینجا ا.ت رو ببوس . خشکم زد ولی بخاطر اینکه کم نیارم دست ات رو گرفتم بردم کنار بچه ها تعجب کرده بود . همه داشتن نگامون میکردن یکی از دستامو دورش حلقه زدم چسبوندمش به خودم اون یکی هم گذاشتم رو صورتش لبامو نزدیک لباش کردم و اروم گذاشتم روشون چشامو بستم فکر نمیکردم لباش اینقدر شیرین باشه هیچ کاری نمیکرد بیشتر چسبوندمش به خودم که همکاری کنه ولی هیچ کاری نمیکرد بعد چند دقیقه ازش جدا شدم خشکش زده بود همه داشتن نگامون میکردن و هیچی نمی گفتن دیگه تحمل نداشتم کوک:هی چرا ماتت برده . به خودش اومد . ا.ت:تو .....تو الان چیکار کردی . کوک:بوسیدمت . کاری که جین گفتو انجام دادم . ا.ت:تو به چه حقی منو بوسیدییییییییییی هااااااااا . کوک:هی صداتو برای من نبر بالا فکر کردی خیلی دوس داشتم من فقد از قوانین بازی پیروی کردم خیال برت نداره . ا.ت:تو ....بدون هیچ حرفی رفت میخواستم بهش بگم وایسته ولی قورورم اجازه نداد خودم سریعا رفتم به سمت کلبه خودمون وارد شدم کوک:ااااااااااه لعنت بهت جین . پسره احمق . از حرعی که زدم پشیمون بودم چون خیلی دلم میخواست بوسش کنم خودمو پرت کردم رو تخت دستمو کردم تو موهام نفهمیدم کی خوابم برد صبح که بیدار شدم همه خواب بودن میخواستم برم سمت رود خونه که ابش خیلی زلال بود همینطوری که داشتم میرفتم یه دخترو دیدم که یه لباس تابستونی خوشگل پوشید وقتی روشو اونوری کرد فهمیدم ا.ت داشت با یه سگ حرف میزد . رفتم پشتش . ا.ت:خوش بحالت تو خیلی خوش شانسی که ادم نشدی وگرنه باید کلی زجر میکشیدی هرچند الانم میکشی تو چه پشمای نرمی داری ...... کوک:داری با یه حیون صحبت میکنی ؟ یدفعه پرید هوا . ا.ت:هی ترسوندیم . کوک:تاحالا ندیده بودم کسی با حیون صحبت کنه . ا.ت:اون اگه حیونه بهتر از ادما میتونه درکت کنه ...... تنها موجودیه که بهت پشت نمیکنه و همش هواتو داره . کوک:واو ینی میگی ادما هوای همو ندارن .روشو کرد اونوری و حرفی نزد خندیدم . کوک:این بابت حرف دیشبمه ......... بازم هیچی نگفت . کوک:مثل اینکه یه معذرت خواهی بدهکارم نه ......... باشه معذرت میخوام ببخشید .... نمی بخشی ... هی من اولین بارمه دارم از ینفر معذرت میخوام اونم از یه دختر .. .... با تو ام . روشو کرد بهم .ا.ت:باشه میبخشمت .کوک:هه خوبه چرا اومدی اینجا . ا.ت:اومدم بگردم .... مشکلی داری ؟. کوک:نه منم میخواستم بگردم ........ امشب مهمونی میگرن بخاطر تولد وی تو هم میای دیگه
#فالو_لایک_فراموش_نشه😻❤👉
۱۷.۲k
۰۹ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.