گم کرده ام تو را
گم کرده ام تو را
میان مهِ غلیظی از سکوت
میانِ هاله ای از ابهام
نفس نفس به تو نزدیک شدم
قدم قدم از من دور شدی
آنقدر که دیگر نمی شناسمت
و من هر فصل را
در آغوش کشیدم
تا ردّی از تو بگیرم
و تنِ هیچ فصلی
داغ تر از زمستانی نبود
که عاشقم کردی
خیابان ها را
کوچه ها را
به دنبالت قدم زدم
و در میان مردم شهر
شانه به شانه از کنارت گذشتم
چشم در چشم
و تو چقدر غریبه ای
اما
چهره ات آشناست...
.
میان مهِ غلیظی از سکوت
میانِ هاله ای از ابهام
نفس نفس به تو نزدیک شدم
قدم قدم از من دور شدی
آنقدر که دیگر نمی شناسمت
و من هر فصل را
در آغوش کشیدم
تا ردّی از تو بگیرم
و تنِ هیچ فصلی
داغ تر از زمستانی نبود
که عاشقم کردی
خیابان ها را
کوچه ها را
به دنبالت قدم زدم
و در میان مردم شهر
شانه به شانه از کنارت گذشتم
چشم در چشم
و تو چقدر غریبه ای
اما
چهره ات آشناست...
.
- ۴۳۰
- ۰۲ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط