سرنوشت تو
هاکان : به روی چشم
کار های مونده رو انجام دادم و توی اتاقک دفتر لباسام و عوض کردم و سمت خونه جمشید خان رفتم
هاکان : بابت دعوتتون ممنون
مثل همیشه با خوشروی جوابم رو داد اما من منتظر نفسم بودم چرا هنوز نیمده
جمشید : خوش اومدی پسرم
هاکان : ممنون
همون موقع آردا پایین اومد
آردا: بابا گفته بود مهمان داریم
هاکان قبلا دیده بودمش خیلی خوشتیپ و بی نقص بود لباس مرتبی پوشیدم و رفتم پایین
جمشید : به به آقا آردا بلاخره به ما افتخار دادین هاکان جان میشناسید دیگه پسر شیطون ما آردا
هاکان : بله افتخار آشنایی باهاشون داشتم مگه میشه نشناسم کسی که سالها انتظار کشیدم و میکشم برای به اغوش کشیدنش
آردا: سلام ..ایش مغرور چی میشد سلام میکردی
کنار بابا نشستم و مثل دیوونه ها به گلای فرش نگاه میکردم
هاکان : جمشید خان شروع کرد صحبت کردن اما من تمام حواسم پیش آردا بود
همسر جمشید: بفرمایید شام آماده است
کار های مونده رو انجام دادم و توی اتاقک دفتر لباسام و عوض کردم و سمت خونه جمشید خان رفتم
هاکان : بابت دعوتتون ممنون
مثل همیشه با خوشروی جوابم رو داد اما من منتظر نفسم بودم چرا هنوز نیمده
جمشید : خوش اومدی پسرم
هاکان : ممنون
همون موقع آردا پایین اومد
آردا: بابا گفته بود مهمان داریم
هاکان قبلا دیده بودمش خیلی خوشتیپ و بی نقص بود لباس مرتبی پوشیدم و رفتم پایین
جمشید : به به آقا آردا بلاخره به ما افتخار دادین هاکان جان میشناسید دیگه پسر شیطون ما آردا
هاکان : بله افتخار آشنایی باهاشون داشتم مگه میشه نشناسم کسی که سالها انتظار کشیدم و میکشم برای به اغوش کشیدنش
آردا: سلام ..ایش مغرور چی میشد سلام میکردی
کنار بابا نشستم و مثل دیوونه ها به گلای فرش نگاه میکردم
هاکان : جمشید خان شروع کرد صحبت کردن اما من تمام حواسم پیش آردا بود
همسر جمشید: بفرمایید شام آماده است
۲.۵k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.