نه رقص بی اراده ی چین های دامنم

نه رقص بی اراده ی چین های دامنم
نه رد بوسه ای که به جا مانده بر تنم

نه تاج گل، نه تور، نه پیراهن سفید
نه رنگ تازه ای که به موهام میزنم

چیزی به جز خیال تو باعث نمی شود
گاهی به یاد داشته باشم که یک #زنم

وقتی که هستی و شب و روزم پراز غم است
وقتی تو را نداشته باشم چه می کنم!

ای بادها چگونه به من یاد می دهید
این خانه را از عطر تن او بیاکنم؟

ای ابرها که روی سرش چتر می شوید
از روشنایی تن او دل نمی کنم

گاهی بتاب طعم دهانم عوض شود
لیموی باغ! میوه ی #خاموش و #روشنم!

#شیرین_خسروی

#زیر_لفظی_عروس_عقد
دیدگاه ها (۱)

این #بارانجان می‌دهد برای آمدنحیف نیست نیایی؟#مریم_قهرمانلو#...

آدم در تنهایی است که می پوسد و پوک می شود و خودش هم حالیش نی...

عادت کرده ایم ...من ...به چای تلخ اول صبح ...تو ...به بوسه ی...

میـشود عکسی از آغوش ات برای من بفـرستی؟جایی میان بـازو های ...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

کارشناس ترک عتیاد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط