رمان شازده کوچولو
رمان شازده کوچولو
پارت ۷۴
ارسلان: الکی زار زدم و گفتم هی روزگار
دیانا: عع ادا در نیار دیگه چیزی نیست زود خوب میشه
ارسلان: امیدوارم
دیانا: پاشو بیا ناهارتو بخور من برم پیش نفس
ارسلان: بچمم بیار من ببینم دیگه یعنی چی
دیانا: باشع میارم به سمت اتاق راه افتادم روی گهواره اش داشت بازی میکرد الهی قربونت برم بغلش گرفتم و به حال رفتم ارسلان پشت میز نشسته بود صندلی و کشیدم و کنارش نشستم
ارسلان: من قربونت برم نفس بابا خنده ای کرد جانم بابا فدات بشه قربونت خنده هات دختر خوشگلم
دیانا: لبخندی زدم بدش دیگه
ارسلان: نمیخوام بزار دو دقیقه دست من باشه
دیانا: حرصی پوفی کشیدم
پارت ۷۴
ارسلان: الکی زار زدم و گفتم هی روزگار
دیانا: عع ادا در نیار دیگه چیزی نیست زود خوب میشه
ارسلان: امیدوارم
دیانا: پاشو بیا ناهارتو بخور من برم پیش نفس
ارسلان: بچمم بیار من ببینم دیگه یعنی چی
دیانا: باشع میارم به سمت اتاق راه افتادم روی گهواره اش داشت بازی میکرد الهی قربونت برم بغلش گرفتم و به حال رفتم ارسلان پشت میز نشسته بود صندلی و کشیدم و کنارش نشستم
ارسلان: من قربونت برم نفس بابا خنده ای کرد جانم بابا فدات بشه قربونت خنده هات دختر خوشگلم
دیانا: لبخندی زدم بدش دیگه
ارسلان: نمیخوام بزار دو دقیقه دست من باشه
دیانا: حرصی پوفی کشیدم
- ۳.۶k
- ۰۳ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط