p8
همه: خنده
یونگی: باسه حالا برین دوش بگیرین شب میخوایم بریم مهمونی
ات: اوکی
شب *
دبگه کم کم میخواستیم بریم دوش گرفتم موهامو خشک گردم اما لباس نداشتم فقط یه لباس داشتم که اونم خیلی بااز بود اما چارع ای نبود پوشیدم(میزارم) موهامو اتو کشیدمو یه برق لب و عطر زدم رفتم پایین میدونستم بهم گیر میدن اما خب یهویی شد منم لباس نداشتم
یونگی: اومـَـ ... این لباس جیه پوشیدی؟
ات: خب لباس دیگه ای نداشتم
یونگی: از پیش خودم جم نخور فهمیدی؟
ات: چشم
جیهوپ: ولی خوشگل شده ها
یونگی: جیهووپ
جیهوپ: چیه خب
جین: هعیی ات برو ببین بچها حاظرن بریم دیر شد
ات: چشم
رفتم بالا تو اتاق کوک
ات: حاظری؟
کوک: اره بریم
ات: من برم گانگجه و نامجونو صدا کنم میام تو جیمین و تهیونگو صدا کن
کوک: باشه
رفتم تو اتاق گانگجع در زدم رفتم تو
ات: اماده شدی؟
گانگجه: اره
رفتم نامجونو صدا کنم مه خودش اومد بیرون
ات: اومدم بگم عمو گفت صداتون کنم
نامجون: هووم باسه
نامجون ویو
لباس ات خیلی باز بود اونجام پر از پسره.... اصلا من چیکار دارم به این ... ولی خدایی خیلی خوشگل شده بود
ات ویو
رفتیم پایین سوار ماشین شدیم تو یه ماشین جا نشدیم با دوتا ماشین رفتیم منو بابا و نامجون و کوک و عمو جین با هم عمو جیهوپ گانگجه جیمبن و تهیونگم باهم
یونگی: ات یبار دیگه میگم از پیش خودم جم نخور
ات: چششم
رسیدیم به محل مهمونی پیاده شدیم دقیقا بعد ما عمو جیهوپ رسیدن رفتیم تو همه داشتن منو نگاه میکردن انگار واقعا لباسم خیلی باز بود
کوک: ببین انقدر خوشگلی انقدر نگات میکنن(اروم)
ات: خفه
کوک: بااش (خنده)
رفتیم یجایی نشستیم که یه مردی اومد پیشمون وایستاد
اون وو: سلام
جین یونگی جیهوپ: سلام
اون وو: خواستم بگم چند نفر اومدن در مورد یچیزی صحبت کنیم
یونگی: باشه... بچه ها مراقب باشین (اروم)
بابا رفتن ماهم نشسته بودیم نوشیدنی میخوردیم
میخواستم برم دستشویی که
نامجون: کجا
ات: دستشویی
یونگی: بابات گفت تنها نری جیمین تو باهاش برو
جیمین: باشه
رفتم دستشویی برگشیم پیش بچها که...
ادامه دارد
شرط
۷ لایک
۱۰کامنت
یونگی: باسه حالا برین دوش بگیرین شب میخوایم بریم مهمونی
ات: اوکی
شب *
دبگه کم کم میخواستیم بریم دوش گرفتم موهامو خشک گردم اما لباس نداشتم فقط یه لباس داشتم که اونم خیلی بااز بود اما چارع ای نبود پوشیدم(میزارم) موهامو اتو کشیدمو یه برق لب و عطر زدم رفتم پایین میدونستم بهم گیر میدن اما خب یهویی شد منم لباس نداشتم
یونگی: اومـَـ ... این لباس جیه پوشیدی؟
ات: خب لباس دیگه ای نداشتم
یونگی: از پیش خودم جم نخور فهمیدی؟
ات: چشم
جیهوپ: ولی خوشگل شده ها
یونگی: جیهووپ
جیهوپ: چیه خب
جین: هعیی ات برو ببین بچها حاظرن بریم دیر شد
ات: چشم
رفتم بالا تو اتاق کوک
ات: حاظری؟
کوک: اره بریم
ات: من برم گانگجه و نامجونو صدا کنم میام تو جیمین و تهیونگو صدا کن
کوک: باشه
رفتم تو اتاق گانگجع در زدم رفتم تو
ات: اماده شدی؟
گانگجه: اره
رفتم نامجونو صدا کنم مه خودش اومد بیرون
ات: اومدم بگم عمو گفت صداتون کنم
نامجون: هووم باسه
نامجون ویو
لباس ات خیلی باز بود اونجام پر از پسره.... اصلا من چیکار دارم به این ... ولی خدایی خیلی خوشگل شده بود
ات ویو
رفتیم پایین سوار ماشین شدیم تو یه ماشین جا نشدیم با دوتا ماشین رفتیم منو بابا و نامجون و کوک و عمو جین با هم عمو جیهوپ گانگجه جیمبن و تهیونگم باهم
یونگی: ات یبار دیگه میگم از پیش خودم جم نخور
ات: چششم
رسیدیم به محل مهمونی پیاده شدیم دقیقا بعد ما عمو جیهوپ رسیدن رفتیم تو همه داشتن منو نگاه میکردن انگار واقعا لباسم خیلی باز بود
کوک: ببین انقدر خوشگلی انقدر نگات میکنن(اروم)
ات: خفه
کوک: بااش (خنده)
رفتیم یجایی نشستیم که یه مردی اومد پیشمون وایستاد
اون وو: سلام
جین یونگی جیهوپ: سلام
اون وو: خواستم بگم چند نفر اومدن در مورد یچیزی صحبت کنیم
یونگی: باشه... بچه ها مراقب باشین (اروم)
بابا رفتن ماهم نشسته بودیم نوشیدنی میخوردیم
میخواستم برم دستشویی که
نامجون: کجا
ات: دستشویی
یونگی: بابات گفت تنها نری جیمین تو باهاش برو
جیمین: باشه
رفتم دستشویی برگشیم پیش بچها که...
ادامه دارد
شرط
۷ لایک
۱۰کامنت
۲۴.۵k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.