چند پارتیه هان
چند پارتیه هان
پارت ۴
وقتی که بچه میخواد
با کمک هان رفتین همون جایی که دکترت گفته بود
-:سلام گفتن که باید همسرم رو بیارم اینجا
×:( نگاهی کرد )بله لطفا اینجا دراز بکشید خانم
+:ب...باشه
×:آقا لطفا بیرون در منتظر باشید
هان از در رفت بیرون
(بعد ۵ دیقه)
×:آقا بفرمایید تو
و هان با نگرانی وارد اتاق شد اما وقتی دید تو حالت بهتره لبخند زد
-:ممنون ازتون
با این که حالت بهتر شده بود اما هنوز کامل خوب نشده بودی بخاطر همین هان کمکت کرد تا بلند شی وقتی که داشتید از در اتاق خارج می شدید دکتر گفت
×:آقا،خانم یه لحظه صبر کنید (یه پاکت کاغذی بهتون داد )لطفا وقتی که رسیدید خونه این رو باز کنید این وضعیت سلامتتونه
ازش تشکر کردید و خارج شدید
(توی خونه)
-:بهتر شدی؟
+:آره تو که بیرون بودی دکتر بهم گفت چند تا دارو بخورم الان خوبم
-:پاکتو بازش کنیم؟؟
+:آره اصلا فراموش کرده بودم
(بازش کردین)
اول دادی هان بخونه
هان به سختی آب دهنشو قورت داد
+:هانا.....خوبی؟؟ بده منم بخونم
-:نه......نه........لازم نیست
+:هانی حالت خوبه؟؟
-:چاگیااااااااااااااااااااا مامان و بابا شدیم (ذوق زیاد )
+:چیییییییییی......وای یعنی واقعا این اتفاق افتاده (خر ذوق )
محکم همدیگرو بغل کردین
( توی نوشتن این قسمت گریم گرفت )
(وقتی که متوجه شدین جنسیت بچتون چیه)
-:ا/ت
+:بله
-:الان که فهمیدیم دختره میشه بریم وسایلشو بخریم؟
+:آها آره
(توی اون پاساژی که اول داستان رفته بودید😁)
این دفعه دیگه هان خانواده هارو نگاه نمی کرد چون که خودتونم الان جز اونا هستین
خلاصه:
اون روز کلی خرید کردید برای بچه
بچتون به دنیا اومد و به زندگیتون ادامه دادین😁
پایان
لطفا نظرتو بگو
پارت ۴
وقتی که بچه میخواد
با کمک هان رفتین همون جایی که دکترت گفته بود
-:سلام گفتن که باید همسرم رو بیارم اینجا
×:( نگاهی کرد )بله لطفا اینجا دراز بکشید خانم
+:ب...باشه
×:آقا لطفا بیرون در منتظر باشید
هان از در رفت بیرون
(بعد ۵ دیقه)
×:آقا بفرمایید تو
و هان با نگرانی وارد اتاق شد اما وقتی دید تو حالت بهتره لبخند زد
-:ممنون ازتون
با این که حالت بهتر شده بود اما هنوز کامل خوب نشده بودی بخاطر همین هان کمکت کرد تا بلند شی وقتی که داشتید از در اتاق خارج می شدید دکتر گفت
×:آقا،خانم یه لحظه صبر کنید (یه پاکت کاغذی بهتون داد )لطفا وقتی که رسیدید خونه این رو باز کنید این وضعیت سلامتتونه
ازش تشکر کردید و خارج شدید
(توی خونه)
-:بهتر شدی؟
+:آره تو که بیرون بودی دکتر بهم گفت چند تا دارو بخورم الان خوبم
-:پاکتو بازش کنیم؟؟
+:آره اصلا فراموش کرده بودم
(بازش کردین)
اول دادی هان بخونه
هان به سختی آب دهنشو قورت داد
+:هانا.....خوبی؟؟ بده منم بخونم
-:نه......نه........لازم نیست
+:هانی حالت خوبه؟؟
-:چاگیااااااااااااااااااااا مامان و بابا شدیم (ذوق زیاد )
+:چیییییییییی......وای یعنی واقعا این اتفاق افتاده (خر ذوق )
محکم همدیگرو بغل کردین
( توی نوشتن این قسمت گریم گرفت )
(وقتی که متوجه شدین جنسیت بچتون چیه)
-:ا/ت
+:بله
-:الان که فهمیدیم دختره میشه بریم وسایلشو بخریم؟
+:آها آره
(توی اون پاساژی که اول داستان رفته بودید😁)
این دفعه دیگه هان خانواده هارو نگاه نمی کرد چون که خودتونم الان جز اونا هستین
خلاصه:
اون روز کلی خرید کردید برای بچه
بچتون به دنیا اومد و به زندگیتون ادامه دادین😁
پایان
لطفا نظرتو بگو
- ۴.۹k
- ۰۳ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط