فرشته نجات پارت
فرشته نجات (پارت ۶)
اماده شدم و رفتم دم در یونگی در ماشین رو باز کرد منم نشستم داخل
& واو واقعا زیبا شدی
* ممنون
رفتیم داخل یه کلاب وقتی وارد شدیم همه نگاه ها امد سمت ما یه مردی از بین چند نفر امد
& سلام سو مین
سومین . سلام نمیخوای معرفی کنی
& معرفی میکنم ا.ت دوست دخترم هست . ا.ت این سو مین هست دوست دوران مدرسم
* خوشبختم
سو مین . همچنین . چرا وایستادین بیان بشینین
رفتیم اونجا نشستیم همه با دوست دختراشون بودن حالا فهمیدم یونگی چرا میخواست من باهاش بیام یه دختر اونجا بود که با حرس و عصبانیت نگام میکرد ولی من بهش محل ندادم
& عشقم میخوری واست بریزم
* اره بی زحمت
وای خدا یه ذوق عجیبی داشتم بهم گفت عشقم آقای اینو گفت حواسم به اون دختره هم بود حرصش بیشتر شد و انگار داشت از عصبانیت منفجر میشد در گوش یونگی گفتم
* اون دختره که لباسش مشکیه و جوری بهم زل زده انگار تلبکاره کیه
& ( آروم خندی) اون روم کراش داره
* واقعا
& اره ممکنه حرفی بزنه پس خودتو ناراحت نکن
* اوکی
رفتم دستشویی توی دستشویی بودن که صدایی به گوشم خورد هه شین و دوستش بودن
سو لی. هه شین اون دختره رو دیدی که با یونگی بود
هه شین . اره خیلی رو اعصابه
سو لی . دختره هرزه فکر کرده از تو سر تره
هه شین . بهتره نشونش بدم یونگی فقط متعلق به منه
من از دستشویی امدم بیرون
* اون وقت چجوری میخوای نشونم بدی . بزار قبل از اینکه حرف بزنی بگم که هرزه خودتی یونگی بهم در بارت گفته و میدونم چه آدم عوضی هستی حتی معلوم نیست چند تا بچه تا الان صقد کردی زنیکه فکر کردی کی هستی که درمورد من بد صحبت میکنی
این حرفا رو زدم و از اونجا رفتم بیرون رفتم پیش یونگی دیدم خیلی خورده کاملا منو بود الانم دیگه اخرای شب بود واسه همین خودم رسوندمش عمارت
اماده شدم و رفتم دم در یونگی در ماشین رو باز کرد منم نشستم داخل
& واو واقعا زیبا شدی
* ممنون
رفتیم داخل یه کلاب وقتی وارد شدیم همه نگاه ها امد سمت ما یه مردی از بین چند نفر امد
& سلام سو مین
سومین . سلام نمیخوای معرفی کنی
& معرفی میکنم ا.ت دوست دخترم هست . ا.ت این سو مین هست دوست دوران مدرسم
* خوشبختم
سو مین . همچنین . چرا وایستادین بیان بشینین
رفتیم اونجا نشستیم همه با دوست دختراشون بودن حالا فهمیدم یونگی چرا میخواست من باهاش بیام یه دختر اونجا بود که با حرس و عصبانیت نگام میکرد ولی من بهش محل ندادم
& عشقم میخوری واست بریزم
* اره بی زحمت
وای خدا یه ذوق عجیبی داشتم بهم گفت عشقم آقای اینو گفت حواسم به اون دختره هم بود حرصش بیشتر شد و انگار داشت از عصبانیت منفجر میشد در گوش یونگی گفتم
* اون دختره که لباسش مشکیه و جوری بهم زل زده انگار تلبکاره کیه
& ( آروم خندی) اون روم کراش داره
* واقعا
& اره ممکنه حرفی بزنه پس خودتو ناراحت نکن
* اوکی
رفتم دستشویی توی دستشویی بودن که صدایی به گوشم خورد هه شین و دوستش بودن
سو لی. هه شین اون دختره رو دیدی که با یونگی بود
هه شین . اره خیلی رو اعصابه
سو لی . دختره هرزه فکر کرده از تو سر تره
هه شین . بهتره نشونش بدم یونگی فقط متعلق به منه
من از دستشویی امدم بیرون
* اون وقت چجوری میخوای نشونم بدی . بزار قبل از اینکه حرف بزنی بگم که هرزه خودتی یونگی بهم در بارت گفته و میدونم چه آدم عوضی هستی حتی معلوم نیست چند تا بچه تا الان صقد کردی زنیکه فکر کردی کی هستی که درمورد من بد صحبت میکنی
این حرفا رو زدم و از اونجا رفتم بیرون رفتم پیش یونگی دیدم خیلی خورده کاملا منو بود الانم دیگه اخرای شب بود واسه همین خودم رسوندمش عمارت
- ۷۸.۳k
- ۰۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط