روزهای بارانی...
روزهای بارانی...
هرگز به دستش ساعت نمیبست
روزی از او پرسیدم
پس چگونه است سر ساعت به وعده میآیی ؟
گفت: ساعت را از خورشید میپرسم
پرسیدم: روزهای بارانی چهطور ؟
گفت: روزهای بارانی
همه ساعتها ساعت عشق است !
-راست میگفت
یادم آمد که روزهای بارانی
او همیشه خیس بود...
واهه آرمن*
هرگز به دستش ساعت نمیبست
روزی از او پرسیدم
پس چگونه است سر ساعت به وعده میآیی ؟
گفت: ساعت را از خورشید میپرسم
پرسیدم: روزهای بارانی چهطور ؟
گفت: روزهای بارانی
همه ساعتها ساعت عشق است !
-راست میگفت
یادم آمد که روزهای بارانی
او همیشه خیس بود...
واهه آرمن*
۵۱۰
۰۹ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.