هرچقدر دوست داشتی خرج کن
هرچقدر دوست داشتی خرج کن..
ویو کلارا
که نگاهش به بیانکا افتاد
دخترم ایشون کیه
∆م..م..من..ب..بی..بیا...بیانک..بیانکام
چرا از دهنش آب میومد کم مونده بود غش کنه
خوشبختم بیانکا خانم
∆ه..هم.. همچنین
خب من رفتم خدافظ
بیانکا چرا اونطوری شده بود نکنه فهمیده بود تهیونگ چه هیولاییه یعنی میشه آزاد بشم؟
=چیشده؟
که اومد نزدیکم و با هیجان و شادی گفت
∆بابات بابات یه دختر جدید نمیخواد ؟
∆اسمش چیه (ذوق)
=ت...تهیونگ
∆باورم نمیشه اون بابای تو باشه(ذوق)
∆نظرش راجب من چیه (ذوق)
∆حتما خیلی پولدارید تو توی قسر زندگی میکنی نه؟( ذوق)
=تو انباری زندگی میکنم (زیر لب)
خیلی آروم گفتم ولی نشنید
∆توروخدا تو خواهر نمیخوای؟(ذوق)
این تهیونگ منو بزور تحمل میکنه منو فرستاده تو انبار اصلانم نمیزارع دربیام
∆وایییی شبیه سلبریتی هاستتتت
∆بیا باباهامونو عوض کنیمممم
(نکته:بیانکا خیلییییی پولداره به شدت پولدار)
من که از خدامه...به تهیونگ میگم
=خ...خب بسه معلم اومد
۴۰ لایک برای پارت بعد
یک فالور
۱۰ کامنت
ویو کلارا
که نگاهش به بیانکا افتاد
دخترم ایشون کیه
∆م..م..من..ب..بی..بیا...بیانک..بیانکام
چرا از دهنش آب میومد کم مونده بود غش کنه
خوشبختم بیانکا خانم
∆ه..هم.. همچنین
خب من رفتم خدافظ
بیانکا چرا اونطوری شده بود نکنه فهمیده بود تهیونگ چه هیولاییه یعنی میشه آزاد بشم؟
=چیشده؟
که اومد نزدیکم و با هیجان و شادی گفت
∆بابات بابات یه دختر جدید نمیخواد ؟
∆اسمش چیه (ذوق)
=ت...تهیونگ
∆باورم نمیشه اون بابای تو باشه(ذوق)
∆نظرش راجب من چیه (ذوق)
∆حتما خیلی پولدارید تو توی قسر زندگی میکنی نه؟( ذوق)
=تو انباری زندگی میکنم (زیر لب)
خیلی آروم گفتم ولی نشنید
∆توروخدا تو خواهر نمیخوای؟(ذوق)
این تهیونگ منو بزور تحمل میکنه منو فرستاده تو انبار اصلانم نمیزارع دربیام
∆وایییی شبیه سلبریتی هاستتتت
∆بیا باباهامونو عوض کنیمممم
(نکته:بیانکا خیلییییی پولداره به شدت پولدار)
من که از خدامه...به تهیونگ میگم
=خ...خب بسه معلم اومد
۴۰ لایک برای پارت بعد
یک فالور
۱۰ کامنت
- ۶.۰k
- ۰۴ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط