ویو تهیونگ

ویو تهیونگ
پاشدم رفتم سمت در
+بیا دنبالم
رفتم سمت انبار و درشو باز کردم
£اینجا نگهش میدارم هان؟(داد،تعجب)
+اره
درو باز کردم که دیدم کلارا داره تمرین می‌کنه درساشو البته که خطش افتضاح بود
=این عموعه کیه؟
+این...عموت نیس داییته
=داییم؟یعنی داداش مامانمی؟
£اره دختر کوچولو
=این خانوم خوشگله کیه؟
^او عزیزم من جینام از آشناییت خوشبختم
=باشه...منم کلارام حالا میتونید برید من حوصله ندارم
+کلارا این چه طرز صحبته ؟داد
=برید بیرون (گریه و داد)
+دارم برات
^دا...تهیونگ توروخدا کاریش نداشته باش
+تهیونگ؟چقدر زود دختر خاله شدی
^متاسفم
+ما میریم کلارا خدافظ
=خدافظ
£^خدافظ بعدا بهت سر می‌زنیم
=باشه
با نامجون و زنش اومدیم بیرون
£معلوم نیست با بچه چیکار کرده...
^عزیزم آروم باش
+از عمارتم گمشید بیرون
£نمیگفتی هم می‌رفتیم...خدافظ
و بعد دست زنشو گرفت و رفت
فردا
ویو کلارا
تصمیم گرفتم ایزول هم ببرم مدرسه و بردم رفتم داخل کلاس که بیانکا سریع اومد پیشم
∆وای دختر تو خیلی خوشبختی
نتونستم تحمل کنم
=میشه بس کنی اون بابام نیست من برده شم حالا هم تموم کن
که چشماش از هیجان برق زد
∆من آرزومه برده یه فرد خوشگل مثل اون بشم برده نمی‌خواد توروخدا توروخدا
دوباره گند زدم
=دلت میخواد تو انبار زندانی باشی بهت دستور بدن ؟
اسلاید دو کلارا
اسلاید سه هانول
اسلاید چهار بیانکا
دیدگاه ها (۱)

∆ارههههه=تو روانییه...ایزول و در آوردم که یه پسر از دستم گرف...

چند ساعت بعد ویو کلاراخیلی خسته بودم بادیگارد تهیونگ اومد دن...

هرچقدر دوست داشتی خرج کن..ویو کلاراکه نگاهش به بیانکا افتاد ...

پارت ۸

پارت ۷

P⁸- ببخشید آقایی کیم ولی میشه منو تهیونگ چند روز باهم نامزد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط