𝒑𝒂𝒓𝒕10
𝒑𝒂𝒓𝒕10
یکم سرمو به عقب تکیه دادم
اصلا نفهمیدم چیشد که خوابم برد ...
.................
((تهیونگ))
رفتار امروزش خیلی عجیب بود و البته خوب ....
حس خوبیه دختری که دوسش داری بهت توجه کنه ....
و چه حس بدیه اگه اون دختر دوست دختر برادرت باشه ....
سکوت توی ماشین ازار دهنده بود ...
خواستم چیزی بگم که متوجه شدم خوابش برده ....
قافل از رانندگی بهش خیره شدم ...
لباش ....
جیمین چندبار تونسته اونارو ببوسه ؟
و تو یه لحظه به خودم اومدمو خودمو ا/ت رو از یه تصادف نجات دادم .....
سعی کردم تا خونه به راهم ادامه بدم ....
وارد پارکینگ خونه شدیم ...
ماشینو پارک کردمو خاموشش کردم ....
الان مانعی بینمون نیست ...
نه جیمین ..... و نه مرگ ......
دست به سینه مایل بهش نشستم...
سرمو به صندلی تکیه دادم و بهم خیره شدم ....
اندامش به زیبایی روی صندلی جای گرفته بود ......
موهاش که روی شونش ریخته بود .....
پاهاش با نظم خاصی کنار هم قرار داشت ....
نفسی که تو سینم حبص شده بود و به گرمی رها کردم ....
من اونقدرا ام بی اراده نیستم ....
ته: ا/ت ... پاشو
جز یه تکون ریز صدایی ازش خارج نشد ....
پوفی زیر لب گفتمو پیاده شدم ...
در سمت اونو بازکردمو با بردن دستام زیر پاهام اونم تو بغلم گرفتم ......
ته : چقدر خوابت سنگینه :||
دستاشو رو شونم محکم کردم...
همونطور که تو بغلم بود سمت اسانسور رفتم.....
...............
((ا/ت))
وقتی دستشو زیر پام حس کردم بیدار شدم ولی چشمامو باز نکردم ....
نمیخواستم باهاش رو به رو شم
پس تظاهر کردم خوابم ....
وارد اسانسور شدیم ....
حس دستاش اونم رو جای نادرست رو مخم بود و میترسیدم هر لحظه ضربان قلبمو حس کنه
بالاخره اون اهنگ کوفتی تو مخ تموم شد و در اسانسور باز شد .....
مکثی کرد ....
............
((تهیونگ))
چجوری درو باز کنم حالا ؟
اینم که توپ تکونش نمیده .....
با بدبختی با نک بینیم رمز در رو وارد کردم که بالاخره باز شد ....
سمت اتاق لونا رفتم ....
خواب بود ....
کنارش جای خالی زیادی بود پس خم شدم و ا/ت رو روی تخت گذاشتم ......
اما درست تو یه لحظه لونا غلط زد و دستش روی من پرتاب شد ....
این باعث شد لبام به لباش برخورد کنه .....
بعد از اینکه به خودم امدم از ا/ت جدا شدم .....
متعجب به لونا نگاه کردم کن خندیدو دوباره چشماشو بست .....
اون از عمد اینکا و کرد تا فرصت بوسه برام فراهم کنه .....
به ا/ت خیره شدم که قفسه سینش بالا و پایین میشد ....
اون بیداره .....
داشت تظاهر میکرد ......
اجازه دادم فکر کنه نمیدونم و اروم بلند شدم ........
از اتاق بیرون رفتم و درو بستم ....
.......
((ا/ت))
نمیتونستم تحمل کنم .....
گرمی لباش متفاوت بود .....
طعمش فرق دادشت ....
تا حالا تو این فاصله اون عطر رو نفس نکشیده بودم
با رفتنش چشمامو باز کردم
یکم سرمو به عقب تکیه دادم
اصلا نفهمیدم چیشد که خوابم برد ...
.................
((تهیونگ))
رفتار امروزش خیلی عجیب بود و البته خوب ....
حس خوبیه دختری که دوسش داری بهت توجه کنه ....
و چه حس بدیه اگه اون دختر دوست دختر برادرت باشه ....
سکوت توی ماشین ازار دهنده بود ...
خواستم چیزی بگم که متوجه شدم خوابش برده ....
قافل از رانندگی بهش خیره شدم ...
لباش ....
جیمین چندبار تونسته اونارو ببوسه ؟
و تو یه لحظه به خودم اومدمو خودمو ا/ت رو از یه تصادف نجات دادم .....
سعی کردم تا خونه به راهم ادامه بدم ....
وارد پارکینگ خونه شدیم ...
ماشینو پارک کردمو خاموشش کردم ....
الان مانعی بینمون نیست ...
نه جیمین ..... و نه مرگ ......
دست به سینه مایل بهش نشستم...
سرمو به صندلی تکیه دادم و بهم خیره شدم ....
اندامش به زیبایی روی صندلی جای گرفته بود ......
موهاش که روی شونش ریخته بود .....
پاهاش با نظم خاصی کنار هم قرار داشت ....
نفسی که تو سینم حبص شده بود و به گرمی رها کردم ....
من اونقدرا ام بی اراده نیستم ....
ته: ا/ت ... پاشو
جز یه تکون ریز صدایی ازش خارج نشد ....
پوفی زیر لب گفتمو پیاده شدم ...
در سمت اونو بازکردمو با بردن دستام زیر پاهام اونم تو بغلم گرفتم ......
ته : چقدر خوابت سنگینه :||
دستاشو رو شونم محکم کردم...
همونطور که تو بغلم بود سمت اسانسور رفتم.....
...............
((ا/ت))
وقتی دستشو زیر پام حس کردم بیدار شدم ولی چشمامو باز نکردم ....
نمیخواستم باهاش رو به رو شم
پس تظاهر کردم خوابم ....
وارد اسانسور شدیم ....
حس دستاش اونم رو جای نادرست رو مخم بود و میترسیدم هر لحظه ضربان قلبمو حس کنه
بالاخره اون اهنگ کوفتی تو مخ تموم شد و در اسانسور باز شد .....
مکثی کرد ....
............
((تهیونگ))
چجوری درو باز کنم حالا ؟
اینم که توپ تکونش نمیده .....
با بدبختی با نک بینیم رمز در رو وارد کردم که بالاخره باز شد ....
سمت اتاق لونا رفتم ....
خواب بود ....
کنارش جای خالی زیادی بود پس خم شدم و ا/ت رو روی تخت گذاشتم ......
اما درست تو یه لحظه لونا غلط زد و دستش روی من پرتاب شد ....
این باعث شد لبام به لباش برخورد کنه .....
بعد از اینکه به خودم امدم از ا/ت جدا شدم .....
متعجب به لونا نگاه کردم کن خندیدو دوباره چشماشو بست .....
اون از عمد اینکا و کرد تا فرصت بوسه برام فراهم کنه .....
به ا/ت خیره شدم که قفسه سینش بالا و پایین میشد ....
اون بیداره .....
داشت تظاهر میکرد ......
اجازه دادم فکر کنه نمیدونم و اروم بلند شدم ........
از اتاق بیرون رفتم و درو بستم ....
.......
((ا/ت))
نمیتونستم تحمل کنم .....
گرمی لباش متفاوت بود .....
طعمش فرق دادشت ....
تا حالا تو این فاصله اون عطر رو نفس نکشیده بودم
با رفتنش چشمامو باز کردم
۶.۲k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.