𝒑𝒂𝒓𝒕12
𝒑𝒂𝒓𝒕12
((فلش بک به سه سال پیش))
صدای خنده ها ازار دهنده بود ...
پارتی اخر سال مدرسه ... مزخرفه ...
هممون تو خونه یکی از پسرای پولدار مدرسه جمع شده بودیم ....
زیبا ترین خونه ای بود که به عمرم دیدم ....
همگی با تم بالماسکمه توی خونه قصر مانند در گردش بودیم ....
اگه مامانم میدید که کجا اومدم قطعا پوستمو میکند ....
بین جمعیت دیدا کردن جیمین راحت نبود ....
تنها پسری که باهاش دوست بودم ...
فقط یه دوست معمولی ....
ترجیح دادم رو کاناپه بشینم ....
جیمینو دیدم که بدون نقاب به طرفم میومد ....
ذوق زده از اینکه تنها نیستم اجازه دادم کنارم بشینه ....
دستشو پشت گردنم روی کاناپه انداخت
جیمین: چه خبر ا/ت؟
+عووووف اینجا دیگه کجاستتتت ؟ رسما دیسکوعه
جیمین: لوکاسه دیگه ... بچه پولدار خارجی .... خوبه که خوشمیگذره ....
موهای بور و لختش رو صورتش پخش شده بود....
واقعا خیلی جذاب بود ....
لعنتی اعتراف کن دیگه میدونم دوسم داری چرا اعتراف نمی کنی؟
جیمین: به چی فکر میکنی که زل زدی؟
و شات مشروبو سر کشید
+هیییییییی ... نخوررررررر
جیمین: همین ماه پیش ۱۸ سالم شد حرف نزن
+نخور جیمین ... من میترسم
جیمین: (قهقهه زد) از چی میترسی ؟
+اینجا واقعا بزرگه ....
لوکاس به طرفمون اومد ....
لوکاس: ا/ت چه خبررررررر ... فکر نمیکردم بیای لاوم
+وااوووو.... ترکوندی پسر
لوکاس: (خندید) پس خوشت اومده .... یالا ...
+رقص؟؟ کی؟ اونم من ؟! نه جونم قربونت همینجا راحتم
لوکاس: کامان لاولی ... میخوامت
از حرفاش مشخص بود مسته
یه نگاه به جیمین کرد ...
لوکاس: تو چرا ماسک نداری ؟
یوکیونگ: هی ا/ت ...
نگاهم سمتش چرخید اما دستام با سرعت به دنبال لوکاس کشیده شد ....
با بی میلی با فردی که جلومه به رقص پرداختم ....
سعی میکردم بدنم با بدنش برخورد نکنه ولی ....
نمیشد.....
تو دستاش به رقص درومده بودم ....
و جای مخالفتی نبود .....
صورتشو به گردنم نزدیک کرد و گاز ریزی گرفت.....
چشمام از تعجب به گشاد ترین حالت ممکنش تبدیل شد
اما تنها اون نبود ....
اینکه بین پسرا درگردش بودم اذیتم میکرد ....
هر کس یکم دستمالیم میکرد و به اون یکی پاس میداد......
دیگه از بودی الکل داشت حالم به هم میخورد ....
پسری که جلوم بود رو پس زدمو از پله های مارپیچ بالا رفتم ....
کارلوس رو دیدم که داشت سیگار میکشید ....
+لعنتی اینجا دیگه کدوم اشغال دونی ایه ؟
کارلوس: (خندید) دیگه زیادی خوبی تو
+تو حرف نزن
کارلوس: بیا بریم اتاق منن
کارلوس سه سال از ما بزرگ تره و دوست صمیمی تهیونگه خیلی وقتا دیدم که با تهیونگ ایتالیایی صحبت میکنن و میخندن پس بهش اعتماد داشتم اون از برادرش خیلی بهتره
+عوف هر جا .. نجاتم بده از دست داداشت و این اراذل
کارلوس: هییی لوکاسه دیگه ... یه شبه تحمل کن ...
همراه باهاش وارد اتاق شدم ...
کارلوس : یکمم بخواب ... حتما سردرد داری ... مسکن میخوای ؟
+اگه لطف کنی اون اشغالو بیرن از اتاق دود کنی ممنونت میشم :)
کارلوس: از اتاق خودم بیرونم میکنی (خندید) باش
((فلش بک به سه سال پیش))
صدای خنده ها ازار دهنده بود ...
پارتی اخر سال مدرسه ... مزخرفه ...
هممون تو خونه یکی از پسرای پولدار مدرسه جمع شده بودیم ....
زیبا ترین خونه ای بود که به عمرم دیدم ....
همگی با تم بالماسکمه توی خونه قصر مانند در گردش بودیم ....
اگه مامانم میدید که کجا اومدم قطعا پوستمو میکند ....
بین جمعیت دیدا کردن جیمین راحت نبود ....
تنها پسری که باهاش دوست بودم ...
فقط یه دوست معمولی ....
ترجیح دادم رو کاناپه بشینم ....
جیمینو دیدم که بدون نقاب به طرفم میومد ....
ذوق زده از اینکه تنها نیستم اجازه دادم کنارم بشینه ....
دستشو پشت گردنم روی کاناپه انداخت
جیمین: چه خبر ا/ت؟
+عووووف اینجا دیگه کجاستتتت ؟ رسما دیسکوعه
جیمین: لوکاسه دیگه ... بچه پولدار خارجی .... خوبه که خوشمیگذره ....
موهای بور و لختش رو صورتش پخش شده بود....
واقعا خیلی جذاب بود ....
لعنتی اعتراف کن دیگه میدونم دوسم داری چرا اعتراف نمی کنی؟
جیمین: به چی فکر میکنی که زل زدی؟
و شات مشروبو سر کشید
+هیییییییی ... نخوررررررر
جیمین: همین ماه پیش ۱۸ سالم شد حرف نزن
+نخور جیمین ... من میترسم
جیمین: (قهقهه زد) از چی میترسی ؟
+اینجا واقعا بزرگه ....
لوکاس به طرفمون اومد ....
لوکاس: ا/ت چه خبررررررر ... فکر نمیکردم بیای لاوم
+وااوووو.... ترکوندی پسر
لوکاس: (خندید) پس خوشت اومده .... یالا ...
+رقص؟؟ کی؟ اونم من ؟! نه جونم قربونت همینجا راحتم
لوکاس: کامان لاولی ... میخوامت
از حرفاش مشخص بود مسته
یه نگاه به جیمین کرد ...
لوکاس: تو چرا ماسک نداری ؟
یوکیونگ: هی ا/ت ...
نگاهم سمتش چرخید اما دستام با سرعت به دنبال لوکاس کشیده شد ....
با بی میلی با فردی که جلومه به رقص پرداختم ....
سعی میکردم بدنم با بدنش برخورد نکنه ولی ....
نمیشد.....
تو دستاش به رقص درومده بودم ....
و جای مخالفتی نبود .....
صورتشو به گردنم نزدیک کرد و گاز ریزی گرفت.....
چشمام از تعجب به گشاد ترین حالت ممکنش تبدیل شد
اما تنها اون نبود ....
اینکه بین پسرا درگردش بودم اذیتم میکرد ....
هر کس یکم دستمالیم میکرد و به اون یکی پاس میداد......
دیگه از بودی الکل داشت حالم به هم میخورد ....
پسری که جلوم بود رو پس زدمو از پله های مارپیچ بالا رفتم ....
کارلوس رو دیدم که داشت سیگار میکشید ....
+لعنتی اینجا دیگه کدوم اشغال دونی ایه ؟
کارلوس: (خندید) دیگه زیادی خوبی تو
+تو حرف نزن
کارلوس: بیا بریم اتاق منن
کارلوس سه سال از ما بزرگ تره و دوست صمیمی تهیونگه خیلی وقتا دیدم که با تهیونگ ایتالیایی صحبت میکنن و میخندن پس بهش اعتماد داشتم اون از برادرش خیلی بهتره
+عوف هر جا .. نجاتم بده از دست داداشت و این اراذل
کارلوس: هییی لوکاسه دیگه ... یه شبه تحمل کن ...
همراه باهاش وارد اتاق شدم ...
کارلوس : یکمم بخواب ... حتما سردرد داری ... مسکن میخوای ؟
+اگه لطف کنی اون اشغالو بیرن از اتاق دود کنی ممنونت میشم :)
کارلوس: از اتاق خودم بیرونم میکنی (خندید) باش
۳.۹k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.