part
part 10
منجی من
ا/ت: جبغغغغغ
کوکی : ته ته اومدیم ببریمت بیا
تهیونگ : باز که اومدین چند دفعه بگم حال ندارم( با حرص 😤)
ا/ت: اره تهیونگ کار اداره نمیاد باید کمک من کنه خونه رو تمیز کنیم( با شیطنت 😆)
بونگی: اونوقت شما کی باشی( بازجویی)
ا/ت: من دوست دختر ته ته جونم( نخودی خندید )
کل اعضا ریختن تو خونه
همه باهم : چییییی!!!!
تهیونگ : میکشمتتتتتت( عربده )
تهیونگ افتاد دنبالم من از ترس فرار کردم مونده بودم کجا برم قایم شم که کوکی دستمو گرفت منو پشت خودش قایم کرد
تهیونگ: کوکی!
کوکی ابرو بالا انداخت که اعصبانیت تهیونگ چند برابر شد
از پشت کوکی یقه ی لباسمو گرفت کشوندم طرف خودش من مثل موشی که گربه دیده باشه جمع شدم تو خودم
تهیونگ : شما برید من میام
اعضا با یک نگاه مشکوک به منو تهیونگ نگاه کردن بعد راضی شدن برن
جین : دیر کنی با ملاقه میوفتم دنبالت
وقتی دقت به رفتار اعضا میکرد یک غم عجیبی تو نگاهشون بود و نمیخواستن به روی خودشون بیارن همه اعضا سعی در بهتر شدن حال تهیونگ داشتن و من توی این کار نقش داشتم
با صدای تهیونگ رشته افکارم پاره شد
تهیونگ وای به حالت اگه دست به چیزی بزنی
پشت چشمی براش نازک کردم منتظر بودم بره بیرون تا کارمو شروع کنم این ماسکم داشت میرفت رو مخم
تهیونگ را تو اتاق بعد 2 مین اومد یک تیپ اسپرت مشکی زده بود از حق نگذریم خیلی جیگر شده بود داشتم با نگام قورتش میدادم
تهیونگ : اگه نگاه کردنت تموم شد برم ( با تمسخر)
ا/ت: کی به تو نگاه میکرد( با دستپاچگی )
تهیونگ بدون خدافظی رفت بیرون سریع مایکروسافت دراورد م
ا/ت: اخش راحت شدم 😥
بدون اتلاف وقت شروع کردم به تمیز کردن خونه و زیر لب غر غر میکردم نزدیکای ساعت 6 کارم تموم شد خونه برق میزدم نیشم تا بناگوش باز شد
انقدر خسته بودم خودمو پرت کردم روی مبل
ا/ت: چنقده نرمه
با خستگی زیاد و نرمی مبل بدتر خوابم گرفت دیگه هیچی نفهمیدم
ویو تهیونگ...
حمایت فراموش نشه بیب
منجی من
ا/ت: جبغغغغغ
کوکی : ته ته اومدیم ببریمت بیا
تهیونگ : باز که اومدین چند دفعه بگم حال ندارم( با حرص 😤)
ا/ت: اره تهیونگ کار اداره نمیاد باید کمک من کنه خونه رو تمیز کنیم( با شیطنت 😆)
بونگی: اونوقت شما کی باشی( بازجویی)
ا/ت: من دوست دختر ته ته جونم( نخودی خندید )
کل اعضا ریختن تو خونه
همه باهم : چییییی!!!!
تهیونگ : میکشمتتتتتت( عربده )
تهیونگ افتاد دنبالم من از ترس فرار کردم مونده بودم کجا برم قایم شم که کوکی دستمو گرفت منو پشت خودش قایم کرد
تهیونگ: کوکی!
کوکی ابرو بالا انداخت که اعصبانیت تهیونگ چند برابر شد
از پشت کوکی یقه ی لباسمو گرفت کشوندم طرف خودش من مثل موشی که گربه دیده باشه جمع شدم تو خودم
تهیونگ : شما برید من میام
اعضا با یک نگاه مشکوک به منو تهیونگ نگاه کردن بعد راضی شدن برن
جین : دیر کنی با ملاقه میوفتم دنبالت
وقتی دقت به رفتار اعضا میکرد یک غم عجیبی تو نگاهشون بود و نمیخواستن به روی خودشون بیارن همه اعضا سعی در بهتر شدن حال تهیونگ داشتن و من توی این کار نقش داشتم
با صدای تهیونگ رشته افکارم پاره شد
تهیونگ وای به حالت اگه دست به چیزی بزنی
پشت چشمی براش نازک کردم منتظر بودم بره بیرون تا کارمو شروع کنم این ماسکم داشت میرفت رو مخم
تهیونگ را تو اتاق بعد 2 مین اومد یک تیپ اسپرت مشکی زده بود از حق نگذریم خیلی جیگر شده بود داشتم با نگام قورتش میدادم
تهیونگ : اگه نگاه کردنت تموم شد برم ( با تمسخر)
ا/ت: کی به تو نگاه میکرد( با دستپاچگی )
تهیونگ بدون خدافظی رفت بیرون سریع مایکروسافت دراورد م
ا/ت: اخش راحت شدم 😥
بدون اتلاف وقت شروع کردم به تمیز کردن خونه و زیر لب غر غر میکردم نزدیکای ساعت 6 کارم تموم شد خونه برق میزدم نیشم تا بناگوش باز شد
انقدر خسته بودم خودمو پرت کردم روی مبل
ا/ت: چنقده نرمه
با خستگی زیاد و نرمی مبل بدتر خوابم گرفت دیگه هیچی نفهمیدم
ویو تهیونگ...
حمایت فراموش نشه بیب
- ۴.۳k
- ۱۲ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط