چند پارتی یونگی 🎻❣️....
چند پارتی یونگی 🎻❣️....
اقای کیم: اوو رسیدید
یونگی: بله معذرت میخوام خیلی که دیر نکردم؟.
اقای کیم: نه منم تازه رسیدم بیاین بشینیم، چیزی میخورین؟!
یونگی: نه ممنون من چیزی نمیخوام بیاین زودتر حرفامون رو شروع کنیم...
توی این تایمی که داشتم باهاش حرف میزدم حواسش کلا یه جای دیگه بود.. اقای کیم دارم باشما صحبت میکنم حواستون کجاست؟؟!
اقای کیم: اوو ببخشید حواسم به اون دختر بود، دختره جذابیه
یونگی: نگامو دادم به اون دختر به نظر میومد یون جی باشه ولی اون از این لباسا نمیپوشه ولی خب کسی که کنارش نشسته بود هانول بود برام عجیب بود...
«ببخشید امکان داره یک تماس کوتاه داشته باشم؟» بله، راحت باشید
شماره ی یون جی رو گرفتمو عجیب بود گوشی همون دخترم زنگ خورد سریع بلند شدو رفت بیرون منم رفتم بیرون
یون جی: اووو سلام اوپا
یونگی: باورم نمیشد یون جی اومده باشه بار اونم با این لباسس!!!«چیکار میکردی»
یون جی: اوو هیچی داشتم نودل میخوردم
یونگی: خیلی عصبانی بودم خودمو سعی کردم کنترل کنم و باارامش گفتم«اوکی پس بای» تلفنو قطع کردمو به شدت عصبانی بودم
یون جی: وقتی برگشتم با دیدن یونگی که پشتم بود جیغه بلندی زدم هول کرده بودم که گوشیم از دستم افتاد
یونگی: اووو میبینم ترسیدییی«به شدت عصبانی»
یون جی: بخدا همه چیو توضیح میدم
حمایت 🥺؟!
اقای کیم: اوو رسیدید
یونگی: بله معذرت میخوام خیلی که دیر نکردم؟.
اقای کیم: نه منم تازه رسیدم بیاین بشینیم، چیزی میخورین؟!
یونگی: نه ممنون من چیزی نمیخوام بیاین زودتر حرفامون رو شروع کنیم...
توی این تایمی که داشتم باهاش حرف میزدم حواسش کلا یه جای دیگه بود.. اقای کیم دارم باشما صحبت میکنم حواستون کجاست؟؟!
اقای کیم: اوو ببخشید حواسم به اون دختر بود، دختره جذابیه
یونگی: نگامو دادم به اون دختر به نظر میومد یون جی باشه ولی اون از این لباسا نمیپوشه ولی خب کسی که کنارش نشسته بود هانول بود برام عجیب بود...
«ببخشید امکان داره یک تماس کوتاه داشته باشم؟» بله، راحت باشید
شماره ی یون جی رو گرفتمو عجیب بود گوشی همون دخترم زنگ خورد سریع بلند شدو رفت بیرون منم رفتم بیرون
یون جی: اووو سلام اوپا
یونگی: باورم نمیشد یون جی اومده باشه بار اونم با این لباسس!!!«چیکار میکردی»
یون جی: اوو هیچی داشتم نودل میخوردم
یونگی: خیلی عصبانی بودم خودمو سعی کردم کنترل کنم و باارامش گفتم«اوکی پس بای» تلفنو قطع کردمو به شدت عصبانی بودم
یون جی: وقتی برگشتم با دیدن یونگی که پشتم بود جیغه بلندی زدم هول کرده بودم که گوشیم از دستم افتاد
یونگی: اووو میبینم ترسیدییی«به شدت عصبانی»
یون جی: بخدا همه چیو توضیح میدم
حمایت 🥺؟!
۲۸.۲k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.