مروارید آبی
مروارید آبی
Part ³⁹
∆ چه زود داری میری
برگشتم سمتش*
+ سر سفره گفتم که میرم
∆ صحیح... تنها میری؟
+چطور؟
∆همینطوری
+اره
∆منتظرم باش برم اماده شم میرسونمت
+لازم نیست (جدی)
$دختر خوب بزار برسونتت خب (لبخند مرموز)
+عمه ازتون کمک خواستم؟
$چی؟ (تعجب)
+ازتون هیچ کمکی نخاستم
∆این یجور لطفه (لبخند)
+خب پس لطف نکن (سرد جدی)
ویو لانا
وقتی اینجوری حرف زدم خودمم ناراحت شدم سرم و به سمت مادر کوک چرخوندم که دیدم داره لبخند از روی رضایت میزنه
سرم و به علامت خدافظ نشون دادم و به سمت در رفتم
∆ این زن و شوهر واقعا عجیبن
م/ ج ببینم لوکاس تو دوست داری کسی نزدیک اموالت بشه؟
∆ معلومه که نه زن عمو
م/ ج کوک هم همینطوره دوست نداره کسی سمت لانا بره
و همینطور لانا دوست نداره شوهرش و از دست بده
بخاطر همینه که اینجوری باهاتون برخورد کرد
اینو گفتم که نرید تو فامیل پشت سر لانا بد بگید (به عمه کوک نگاه کرد)
$ببینم زن داداش الان منظورت من بودم؟
م/ ج اگه دروغ نگم دقیقا منظورم شخص شما بود
$ واقعا براتون متاسفم...
حداقل حرمت مهمونتون و نگه دارید
م/ ج از قدیم گفتن زدی ضربتی ضربتی نوش کن( نمیدونم درست نوشتم یا نه)
∆ وای تمومش کنید دیگه
$تو ساکت باش
م/ ج درسته به نظرم تمومش کنیم بهتره چون کسی که ضرر میکنه مامانته لوکاس جان...
میره*
$وای خدایا کوک کم بود الان مادرش و زنش هم اضافه شدن (حرصی)
∆ حق داشتن...
$کی از تو نظر خواست کله پوک
میزنه تو سر پسرش*
شرط لایک بالا 27 تا
کامنت 15 تا
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part ³⁹
∆ چه زود داری میری
برگشتم سمتش*
+ سر سفره گفتم که میرم
∆ صحیح... تنها میری؟
+چطور؟
∆همینطوری
+اره
∆منتظرم باش برم اماده شم میرسونمت
+لازم نیست (جدی)
$دختر خوب بزار برسونتت خب (لبخند مرموز)
+عمه ازتون کمک خواستم؟
$چی؟ (تعجب)
+ازتون هیچ کمکی نخاستم
∆این یجور لطفه (لبخند)
+خب پس لطف نکن (سرد جدی)
ویو لانا
وقتی اینجوری حرف زدم خودمم ناراحت شدم سرم و به سمت مادر کوک چرخوندم که دیدم داره لبخند از روی رضایت میزنه
سرم و به علامت خدافظ نشون دادم و به سمت در رفتم
∆ این زن و شوهر واقعا عجیبن
م/ ج ببینم لوکاس تو دوست داری کسی نزدیک اموالت بشه؟
∆ معلومه که نه زن عمو
م/ ج کوک هم همینطوره دوست نداره کسی سمت لانا بره
و همینطور لانا دوست نداره شوهرش و از دست بده
بخاطر همینه که اینجوری باهاتون برخورد کرد
اینو گفتم که نرید تو فامیل پشت سر لانا بد بگید (به عمه کوک نگاه کرد)
$ببینم زن داداش الان منظورت من بودم؟
م/ ج اگه دروغ نگم دقیقا منظورم شخص شما بود
$ واقعا براتون متاسفم...
حداقل حرمت مهمونتون و نگه دارید
م/ ج از قدیم گفتن زدی ضربتی ضربتی نوش کن( نمیدونم درست نوشتم یا نه)
∆ وای تمومش کنید دیگه
$تو ساکت باش
م/ ج درسته به نظرم تمومش کنیم بهتره چون کسی که ضرر میکنه مامانته لوکاس جان...
میره*
$وای خدایا کوک کم بود الان مادرش و زنش هم اضافه شدن (حرصی)
∆ حق داشتن...
$کی از تو نظر خواست کله پوک
میزنه تو سر پسرش*
شرط لایک بالا 27 تا
کامنت 15 تا
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۱۸.۳k
- ۱۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط