آسمانا چمنم را بر و باری برسان

آسمانا چمنم را بَر و باری برسان
خلوتِ سوخته‌ام را به بهاری برسان

جز تو کَس را خبر از این‌همه تنهایی نیست
بیقرارانِ قفس را به قراری برسان

باز کن بند، ز دست وُ دلِ اندیشه‌ی باغ
دستِ گُل را به سرِ زلفِ نگاری برسان

از دلِ دشت، گلِ سرخِ امیدی نشکفت
با نسیمی خبر از گردِ سواری برسان

شعله‌ی صبح، بر افروز در آفاق کبود
زورق گمشدگان را به کناری برسان

تلخیِ مِی نگشاید درِ تنگستان را
جرعه‌ای تلخ‌تر از مِی به خماری برسان

رخنه در سنگِ سیاهت نکند شِکوه‌ی من
نفسم را به لبِ آینه‌واری برسان

دل محبوسِ مرا طاقتِ خاموشی نیست
گردبادا ! مددی، گرد و غباری برسان

مرهمِ دستِ خیالت به سرِ زخم من است
طاقتی بخش مرا و به دیاری برسان!

#احمد_حیدربیگی

#عکس_نوشته
#ستایش_قلب_سربی
#عاشقانه
‌ ┅═•❃❤️❃•═┅
دیدگاه ها (۰)

دو باره دختری امشب به خواب دیده مراکه از زبان غزل های من شنی...

روی این دفتر نم خورده کاهی بنویسدرد دل یا که گله ،هر چه که خ...

‏تا نیمه‌راه همسفری داشتیم... رفتبا اینکه هر دو چشم تری داشت...

بهار و از تو نوشتن شروع دلتنگی ستچگونه پر بگشایم که بالِ من ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط