صبح با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم اصن بد خواب نبودم سریع
صبح با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم اصن بد خواب نبودم سریع پاشدم همون کارای همیشگی رو کردم فقط امروز رفتم صبحونه خوردم.
+مامان،آلما رفته؟
_آره سوگل اومد دنبالش رفتن
+آها باشه کاری نداری!؟من بعد دانشگاه میرم همون شرکته که دیروز بهت گفتم
_ساعت چند میای؟
+نمیدونم کارمون چقد طول بکشه اگه دیر کارمون راه بیوفته بهت زنگ میزنم
_باشه خدافظ
راستی یادن رفت بگم بابای من یه شرکت واردات صادرات تجهیزات پزشکی داره مامانمم گاهی اوقات میره شرکت ولی اکثر موقع ها خونس
رفتم تو ماشین و یادم افتاد تانیا گفت که امروز ماشین نمیاره پس الان با چی میاد؟
گوشیمو ورداشتم و شمارشو گرفتم
+جونم؟
_بیام دنبالت؟
خوشم میاد نه اون سلام کرد نه من
+اره میای؟
_اوهوم ولی آدرس ندارم!
+میفرستم برات
_باش
ادرسو فرستاد.رسیدم جلود در خونشون همون موقع در پارکینگشون باز شد و یه شاسی بلند مشکی ازش اومد بیرونو گازشو گرفت و رفت اصن فرصت نکردم قبافشو بیینم که کی بود؟همون موقع تانیا هم از دری که داشت بسته میشد اومد بیرونو پرید تو ماشین
+_سلام علیک آبجی!!
_چقد با دیروزت فرق کردی؟
+خب بالاخره باید یجوری خودمو تو دلت جا میکردم
_دیوونه...این کی بود با این سرعت از پارکینگتون زد بیرون انقد سریع رفت نتونستم قیافشو ببینم
+داداشن بود،آرتین،همیشه همینجوری تند میره سر صبحی هم مامانم بهش گیر داد اعصابش بیشتر بهم ریخت.
منم که فوضول پرسیدم:_چرا؟
+میگه چرا زن نمیگیری خو راس میگه دیگه 29 سالشه 4 ماه دیگه میشه 30 سالش هنوز بی زنه
_خب چرا زن نمیگیره؟
+اونم لنگه پسر عموم اِوین ،از صبح تاشب باهم جیک تو جیکن دیگه،مث دوقلوها همش بهم چسبیدن،یا آرتین تو شرکت پیش اِوینه یا اِوین تو استدیو پیش آرتین،جفتشوتم میگن ما زن نمیخوایم،فعلا بچه ایم،تا آریتینم زن نگیره که منو شوهر نمیدن
با کلی حرص داشت حرف میزد
پقی زدم زیر خنده همونطور که دنده رو عوض میکردم گفتم:_پس بگو تو نگران خودتی؟
+پس چی،فکر کردی الان دست به سینه منتظر ورود زن داداش گلم هستم تا جلوش دولا راس شم تو داداش ماداش تو بساطتت نداری؟
_نه یه آبجی تو بساطم دارم.اسمش آلماس دیشب فهمیدم بچمون عاشق شده
+آخی کی هس حالا؟
_نمیدونم فقط اسمشو به من گقت از چیزایی که تعریف کرد فهیمدم پسره هم عاشق سینه چاک آبجی ماس
رسیدیم دانشگاه ماشینو پارک کردمو با تانیا پیاده شدیم اونروز تا 2کلاس داشتیم که خدا وشکر اونم اونم تموم شد.
با تانیا به سمت آدرسی که داده بود راه افتادیم نین ساعت بعد جلویه ساختمون خیلی خوشگل وایسادین واقعا نماش قشنگ بود
(نظر یادتون نره😉 )
+مامان،آلما رفته؟
_آره سوگل اومد دنبالش رفتن
+آها باشه کاری نداری!؟من بعد دانشگاه میرم همون شرکته که دیروز بهت گفتم
_ساعت چند میای؟
+نمیدونم کارمون چقد طول بکشه اگه دیر کارمون راه بیوفته بهت زنگ میزنم
_باشه خدافظ
راستی یادن رفت بگم بابای من یه شرکت واردات صادرات تجهیزات پزشکی داره مامانمم گاهی اوقات میره شرکت ولی اکثر موقع ها خونس
رفتم تو ماشین و یادم افتاد تانیا گفت که امروز ماشین نمیاره پس الان با چی میاد؟
گوشیمو ورداشتم و شمارشو گرفتم
+جونم؟
_بیام دنبالت؟
خوشم میاد نه اون سلام کرد نه من
+اره میای؟
_اوهوم ولی آدرس ندارم!
+میفرستم برات
_باش
ادرسو فرستاد.رسیدم جلود در خونشون همون موقع در پارکینگشون باز شد و یه شاسی بلند مشکی ازش اومد بیرونو گازشو گرفت و رفت اصن فرصت نکردم قبافشو بیینم که کی بود؟همون موقع تانیا هم از دری که داشت بسته میشد اومد بیرونو پرید تو ماشین
+_سلام علیک آبجی!!
_چقد با دیروزت فرق کردی؟
+خب بالاخره باید یجوری خودمو تو دلت جا میکردم
_دیوونه...این کی بود با این سرعت از پارکینگتون زد بیرون انقد سریع رفت نتونستم قیافشو ببینم
+داداشن بود،آرتین،همیشه همینجوری تند میره سر صبحی هم مامانم بهش گیر داد اعصابش بیشتر بهم ریخت.
منم که فوضول پرسیدم:_چرا؟
+میگه چرا زن نمیگیری خو راس میگه دیگه 29 سالشه 4 ماه دیگه میشه 30 سالش هنوز بی زنه
_خب چرا زن نمیگیره؟
+اونم لنگه پسر عموم اِوین ،از صبح تاشب باهم جیک تو جیکن دیگه،مث دوقلوها همش بهم چسبیدن،یا آرتین تو شرکت پیش اِوینه یا اِوین تو استدیو پیش آرتین،جفتشوتم میگن ما زن نمیخوایم،فعلا بچه ایم،تا آریتینم زن نگیره که منو شوهر نمیدن
با کلی حرص داشت حرف میزد
پقی زدم زیر خنده همونطور که دنده رو عوض میکردم گفتم:_پس بگو تو نگران خودتی؟
+پس چی،فکر کردی الان دست به سینه منتظر ورود زن داداش گلم هستم تا جلوش دولا راس شم تو داداش ماداش تو بساطتت نداری؟
_نه یه آبجی تو بساطم دارم.اسمش آلماس دیشب فهمیدم بچمون عاشق شده
+آخی کی هس حالا؟
_نمیدونم فقط اسمشو به من گقت از چیزایی که تعریف کرد فهیمدم پسره هم عاشق سینه چاک آبجی ماس
رسیدیم دانشگاه ماشینو پارک کردمو با تانیا پیاده شدیم اونروز تا 2کلاس داشتیم که خدا وشکر اونم اونم تموم شد.
با تانیا به سمت آدرسی که داده بود راه افتادیم نین ساعت بعد جلویه ساختمون خیلی خوشگل وایسادین واقعا نماش قشنگ بود
(نظر یادتون نره😉 )
۵.۲k
۲۰ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.