پارت ۲
#پارت_۲
دیدم تانیا پی ام داده
+بیداری؟
_اوهوم
+آنا من یه فکری دارم!
_جونم چه فکری؟
+پسر عموی من یه شرکت داره ازین شرکتای ساختو ساز خیلیم بزرگه به من گفت هروقت اومدی تهران بیا تو شرکت من که دستت راه بیوفته.میای بریم؟
_مگه پارک سرکوچس شرکته ها مگه هرکیو قبول میکنن؟
+اره تو دوست منی قبولت میکنن درسته پسر عموم کلی دبدبه و کبکبه داره ولی منو مث خواهرش میدونه شاید تورم ببینه زیاد روی خو نشون نده بهت چون کلا میونه خوبی با دخترت نداره
_باشه حالا شانسمونم امتحان میکنیم.کِی بریم؟
+فردا که تا ساعت ۲ کلاس داریم بعد دانشگاه میریم اونجا خیلی دور نیس من ماشین نمیارم با ماشین تو بریم.
_باش فقط یه خواهشی ازت دارم!؟
+چی؟
_اون دختررو با خودت نیار..
+کی؟دلینا؟!نه بابا رفت خونشون فعلا خدافظ تا فردا
_خدافظ
خب الان من باید ب م به مامانم اینا بگم میدونم اجازه میدن ولی باید بهشون بگم.رفتم پایین جلو تلویزیون نشسته بودنو سریال میدیدن آلما هم نبود فک کنم تو اتاقش بود
_بابا
+جانم
_یکی از دوستام الان به پی ام داد که پسر عموش یه شرکت ساختو ساز داره میخواد بره اونجا و کنار درسش مشغول شه به منم گفت بیا!میزارین برم؟
+مطمئنی از دوستت؟
_آره
+باشه برو
صورتشو بوس کردمو رفتم بالا چشمم خورد به در اتاق آلما این دختر چن وقته ساکته اصن صداش در نمیاد بدون اینکه در بزنم رفتم تو دیدم گوشی دستشه داره چت میکنه
+باکی چت میکنی؟
_دوستم
+آلما؟
_هوم
+هومو درد
_خب بله
+چرا چن وقته ساکتی دیگه صبحا جیغ جیغ نمیکنی اصن صدات تو خونه در نمیاد
_ها؟
یهو تو یه حرکت گوشیشو از دستش قاپیدم
_عه گوشیمو بده
+تا نگی چته نمیدم!.
_عه آجی بده گوشیمو
+همونجا بشین تکون نخور
اخم کردمو تلگرامشو باز کردم چتای شخصیشو دیدم اسم دوستش به چشمم خورد سوگل دوست صمیمیش بود.چتشو باز کردم.میگن میخوای مچ یه نفرو بگیری فقط برو چتاشو با بهترین دوستش بخون منم همینکارو کردم و همه چی دستگیرم شد.
آلما یه سال از من کوچیکتر بود.داشت گرافیک میخوند
الان میگی تو که خودت ترم اولی هستی آزه ولی دوسال دیر رفتم دانشگاه من 21 سالم بود آلما 20
+خب؟
_چی خب؟
+کیه؟
_کی؟
+عه آلما منو نپیچون چتاتو با سوگل خوندم پسره کیه؟
شونه بالا انداختو گفت:
_نمیدونم
+وا،نمیدونی کیه بعد عاشقش شدی؟
_فقط میدونم کارش موسیقیه،چند بار تو دانشگاه دیدمش چن بارم جلو در دانشگاه که انگاری میومد دنبال دوستش،ته و توشو درآوردم اسمش عرفانه،سروکارشن با این خواننده معروفاس
+هنوزم میبنیش؟
_کم و بیش
+چن وقته دوسش داری؟
با بغض گفت:_از انتخاب واحدمون!
+باهم حرف زدین؟
_آره یبار شمارشم دارم اونم داره ولی غرورم اجازه نمیده که بهش زنگ بزنم
+غرورتم اجازع بده من اجازه نمیدم بذار خودش بیاد جلو،بعدشم تو میگی میاد دنبال دوستش جلو دانشگاه تو دوستشو دیدی که سوار ماشینش شع
_نه چطور؟
یه لبخند گنده زدم پس داش عرفانمونم دلشو باخته.
+هیچی عشقم تو بگیر بخواب صبح دانشگاه داری
_دیوونه شب بخیر
+شب بخیر خانوم عاشق
در اتاقشو بستم و رفتم سمت اتاق خودم و مثه مرده ها افتادم رو تخت و تا صبح هیچی نفهمیدم
(نظر یادتون نره ب دوستاتونم بگید بیان بخونن نظر بدن)
دیدم تانیا پی ام داده
+بیداری؟
_اوهوم
+آنا من یه فکری دارم!
_جونم چه فکری؟
+پسر عموی من یه شرکت داره ازین شرکتای ساختو ساز خیلیم بزرگه به من گفت هروقت اومدی تهران بیا تو شرکت من که دستت راه بیوفته.میای بریم؟
_مگه پارک سرکوچس شرکته ها مگه هرکیو قبول میکنن؟
+اره تو دوست منی قبولت میکنن درسته پسر عموم کلی دبدبه و کبکبه داره ولی منو مث خواهرش میدونه شاید تورم ببینه زیاد روی خو نشون نده بهت چون کلا میونه خوبی با دخترت نداره
_باشه حالا شانسمونم امتحان میکنیم.کِی بریم؟
+فردا که تا ساعت ۲ کلاس داریم بعد دانشگاه میریم اونجا خیلی دور نیس من ماشین نمیارم با ماشین تو بریم.
_باش فقط یه خواهشی ازت دارم!؟
+چی؟
_اون دختررو با خودت نیار..
+کی؟دلینا؟!نه بابا رفت خونشون فعلا خدافظ تا فردا
_خدافظ
خب الان من باید ب م به مامانم اینا بگم میدونم اجازه میدن ولی باید بهشون بگم.رفتم پایین جلو تلویزیون نشسته بودنو سریال میدیدن آلما هم نبود فک کنم تو اتاقش بود
_بابا
+جانم
_یکی از دوستام الان به پی ام داد که پسر عموش یه شرکت ساختو ساز داره میخواد بره اونجا و کنار درسش مشغول شه به منم گفت بیا!میزارین برم؟
+مطمئنی از دوستت؟
_آره
+باشه برو
صورتشو بوس کردمو رفتم بالا چشمم خورد به در اتاق آلما این دختر چن وقته ساکته اصن صداش در نمیاد بدون اینکه در بزنم رفتم تو دیدم گوشی دستشه داره چت میکنه
+باکی چت میکنی؟
_دوستم
+آلما؟
_هوم
+هومو درد
_خب بله
+چرا چن وقته ساکتی دیگه صبحا جیغ جیغ نمیکنی اصن صدات تو خونه در نمیاد
_ها؟
یهو تو یه حرکت گوشیشو از دستش قاپیدم
_عه گوشیمو بده
+تا نگی چته نمیدم!.
_عه آجی بده گوشیمو
+همونجا بشین تکون نخور
اخم کردمو تلگرامشو باز کردم چتای شخصیشو دیدم اسم دوستش به چشمم خورد سوگل دوست صمیمیش بود.چتشو باز کردم.میگن میخوای مچ یه نفرو بگیری فقط برو چتاشو با بهترین دوستش بخون منم همینکارو کردم و همه چی دستگیرم شد.
آلما یه سال از من کوچیکتر بود.داشت گرافیک میخوند
الان میگی تو که خودت ترم اولی هستی آزه ولی دوسال دیر رفتم دانشگاه من 21 سالم بود آلما 20
+خب؟
_چی خب؟
+کیه؟
_کی؟
+عه آلما منو نپیچون چتاتو با سوگل خوندم پسره کیه؟
شونه بالا انداختو گفت:
_نمیدونم
+وا،نمیدونی کیه بعد عاشقش شدی؟
_فقط میدونم کارش موسیقیه،چند بار تو دانشگاه دیدمش چن بارم جلو در دانشگاه که انگاری میومد دنبال دوستش،ته و توشو درآوردم اسمش عرفانه،سروکارشن با این خواننده معروفاس
+هنوزم میبنیش؟
_کم و بیش
+چن وقته دوسش داری؟
با بغض گفت:_از انتخاب واحدمون!
+باهم حرف زدین؟
_آره یبار شمارشم دارم اونم داره ولی غرورم اجازه نمیده که بهش زنگ بزنم
+غرورتم اجازع بده من اجازه نمیدم بذار خودش بیاد جلو،بعدشم تو میگی میاد دنبال دوستش جلو دانشگاه تو دوستشو دیدی که سوار ماشینش شع
_نه چطور؟
یه لبخند گنده زدم پس داش عرفانمونم دلشو باخته.
+هیچی عشقم تو بگیر بخواب صبح دانشگاه داری
_دیوونه شب بخیر
+شب بخیر خانوم عاشق
در اتاقشو بستم و رفتم سمت اتاق خودم و مثه مرده ها افتادم رو تخت و تا صبح هیچی نفهمیدم
(نظر یادتون نره ب دوستاتونم بگید بیان بخونن نظر بدن)
۸.۰k
۲۰ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.