بهترین خاطره منو...
#بهترین_خاطره_منو...
کای اکیپش پسرای شر کالجن تمام فکرشون اذیت کردن دخترا هست
از اونجایی که من کم نمیارم هر بلایی سرم بیارن من بد ترش میارم از اذیت کردن و حرس خوردن من لذت میبرن
کای هیچ فرصتی برای اذیت کردن من از دست نمیده
ازش متنفرم ولی......
نمیتونم ازش چشم بر دارم.....
ازش متنفرم ولی......
وقتی وارد کلاس میشه نا خدا گاه لبخند میزنم....
ولی بازم ازش متنفرم
فردا تولده یکی از بهترین دوستام بود بین بچه های دعوت شده به انتخاب خوده دوستم هر دختر با یه پسر وارد تولد میشد و اون دختر پسر تو اون مهمانی مال هم بودن
وقتی کارت دعوت گرفتم تعجب کردم خوشحال بودم یا از دوستم عصبی؟
خواستم با خشم نگاه دوستم کنم ولی نتونستم با تعجب بهش نگاه کردم یه چشمک شیطون زد فلنگ بست و من باز هم زوم شدم روی کارت دعوت که اسم کای توش میدرخشید
یه لباس شب بلند مشکی با رگه های طلایی
موهام باز گذاشتم ریختم دور شونم آرایش سادهای کردم نا چار کفش پشنه بلندی که اون دوست بدجنسم مجبورم کرده بود بپوشم
از تاکسی پیاده شدم با عجله به طرف در ورودی رفتم چون کمی دیر کرده بودم هر از گاهی شونه های لختم میمالیدم آخه برف میبارید سرد به در ورودی که نزدیک شدم متوجه دو جفت کفش مردونهی مشکی شدم آخه کدوم احمقی تو این سرما بیرون وایمیسه بالاتر رفتم متوجه شلوار مشکی مردونش شدم و بعد جلیقه مشکیش که یه لباس سفیده مردونه پشتش بود و کربات مشکیش به صورتش که رسیدم با تعجب داشت بهم نگاه میکرد و بعد یه لبخندی که منو تا مرز سکته میبرد زد ولی خودم جمع جور کردم رفتم کنارش وایسادم بازوش به طرفم دراز کرد که دستام دور بازوش حلقه کردم با خودم گفتم:ژوووووون چه بازوهایی
خندهی بلندی کرد که متوجه شدم حرفم بلند زدم سرم انداختم زیر فکر کنم سرخ شدم ولی وقتی وارد مهمانی شدم هی به اون پسر این پسر نگاه میکردم میگفتم:مردم شانس دارن...واسه مردم آرلُند میاد...واسه ما گودزیلای دو سر
و حسودی از چشمای کای و دندونایی که رو هم قفل شده بود میفهمیدم
دی جی آهنگ مورد علاقه منو پخش کرد منتظر بودم کای ازم در خواست رقص کنه.....ولی زکی خیال باطل رفت تو وسط مهمانی شروع کرد رقصیدن همه دخترا بهش زول زده بودن میخواستم چشای همهی دخترای مهمانی از حدقه درارم دخترا دور کای حلقه زدن منم رفتم جلو وقتی آخرای آهنگ بود با انگشت اشارش یه جعبهی حلقه اورد بیرون و با تموم شدن آهنگ حلقه جلوی من قرار گرفته شده بود آهنگ قطع شده بود همه به ما خیره شده بودن با جملهای که گفت دلم یه باره ریخت``من دوست دارم و میخوام ادامهی زندگیم با تو باشم....با من ازدواج میکنی؟``
این بود ❤ #بهترین_خاطرهی_منو_کای ❤
هر وقت وارد کلاس میشه دلم
عکس کپی شده:
@sahelsharifi
کای اکیپش پسرای شر کالجن تمام فکرشون اذیت کردن دخترا هست
از اونجایی که من کم نمیارم هر بلایی سرم بیارن من بد ترش میارم از اذیت کردن و حرس خوردن من لذت میبرن
کای هیچ فرصتی برای اذیت کردن من از دست نمیده
ازش متنفرم ولی......
نمیتونم ازش چشم بر دارم.....
ازش متنفرم ولی......
وقتی وارد کلاس میشه نا خدا گاه لبخند میزنم....
ولی بازم ازش متنفرم
فردا تولده یکی از بهترین دوستام بود بین بچه های دعوت شده به انتخاب خوده دوستم هر دختر با یه پسر وارد تولد میشد و اون دختر پسر تو اون مهمانی مال هم بودن
وقتی کارت دعوت گرفتم تعجب کردم خوشحال بودم یا از دوستم عصبی؟
خواستم با خشم نگاه دوستم کنم ولی نتونستم با تعجب بهش نگاه کردم یه چشمک شیطون زد فلنگ بست و من باز هم زوم شدم روی کارت دعوت که اسم کای توش میدرخشید
یه لباس شب بلند مشکی با رگه های طلایی
موهام باز گذاشتم ریختم دور شونم آرایش سادهای کردم نا چار کفش پشنه بلندی که اون دوست بدجنسم مجبورم کرده بود بپوشم
از تاکسی پیاده شدم با عجله به طرف در ورودی رفتم چون کمی دیر کرده بودم هر از گاهی شونه های لختم میمالیدم آخه برف میبارید سرد به در ورودی که نزدیک شدم متوجه دو جفت کفش مردونهی مشکی شدم آخه کدوم احمقی تو این سرما بیرون وایمیسه بالاتر رفتم متوجه شلوار مشکی مردونش شدم و بعد جلیقه مشکیش که یه لباس سفیده مردونه پشتش بود و کربات مشکیش به صورتش که رسیدم با تعجب داشت بهم نگاه میکرد و بعد یه لبخندی که منو تا مرز سکته میبرد زد ولی خودم جمع جور کردم رفتم کنارش وایسادم بازوش به طرفم دراز کرد که دستام دور بازوش حلقه کردم با خودم گفتم:ژوووووون چه بازوهایی
خندهی بلندی کرد که متوجه شدم حرفم بلند زدم سرم انداختم زیر فکر کنم سرخ شدم ولی وقتی وارد مهمانی شدم هی به اون پسر این پسر نگاه میکردم میگفتم:مردم شانس دارن...واسه مردم آرلُند میاد...واسه ما گودزیلای دو سر
و حسودی از چشمای کای و دندونایی که رو هم قفل شده بود میفهمیدم
دی جی آهنگ مورد علاقه منو پخش کرد منتظر بودم کای ازم در خواست رقص کنه.....ولی زکی خیال باطل رفت تو وسط مهمانی شروع کرد رقصیدن همه دخترا بهش زول زده بودن میخواستم چشای همهی دخترای مهمانی از حدقه درارم دخترا دور کای حلقه زدن منم رفتم جلو وقتی آخرای آهنگ بود با انگشت اشارش یه جعبهی حلقه اورد بیرون و با تموم شدن آهنگ حلقه جلوی من قرار گرفته شده بود آهنگ قطع شده بود همه به ما خیره شده بودن با جملهای که گفت دلم یه باره ریخت``من دوست دارم و میخوام ادامهی زندگیم با تو باشم....با من ازدواج میکنی؟``
این بود ❤ #بهترین_خاطرهی_منو_کای ❤
هر وقت وارد کلاس میشه دلم
عکس کپی شده:
@sahelsharifi
۵.۰k
۰۹ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.