"چند پارتی"
"چند پارتی"
وقتی بچه نمیخواستی چون....☁️✨پارت چهارم:////
جانا{ابا توروخدا من نمیخوام برم مدرسه*مظلوم
جونگ کوک{جانا دخترم تو اگه نری مدرسه درس یاد نمیگیری...تاره تو مدرسه هم کلی دوست جدید پیدا میکنی.
جانا{ولی همه تو مدرسه مسخرم میکنن بهم میگن تو مامان نداری و مریضی*بغض
جونگ کوک{جانا رو بغل کردم و بوسه ی کوچیکی روی گونش زدم...تو به حرف های اونا توجه نکن عزیزم دختر من خیلی قوی مگه نه؟
جانا{اوهوم.
جونگ کوک{آفرین پس دیگه ناراحت نشو الانم برو لباسات رو بپوش که روز اول دیر نرسی.
جانا{باشه.
هی جین{گیونگااا استرس دارم.
گیونگ{هی جین تو تا الان جلوی هزار تا دانشجو تدریس کردی...بعد از پسه 30 تا دانش آموز کلاس دومی بر نمیای؟*پوکر
هی جین{آره راست میگی من باید قوی باشم.
گیونگ{خانوم قوی کلاستون الان شروع میشه نمیخوای بری؟
هی جین{چرا چرا الان میرم ممنونم که تا اینجا اومدی... میبینمت.
گیونگ{مواظب باش.
هی جین{بعد از خداحافظی با گیونگ به طرفه کلاس رفتم...نفس عمیقی کشیدم و وارد کلاس شدم با ورودم به کلاس همه ایستادن...ااا خیلی ممنونم بشینین...خب من کیم هی جین هستم معلم امسالتون امیدوارم سال خوبی رو باهم به پایان برسونیم...لطفا یکی یکی بلند شین و خودتون رو معرفی کنید...تقریبا همه خودشون رو معرفی کرده و فقط یه ردیف مونده بود...نگاهی به بچه های ردیف آخر کردم که چشمم روی یکیشون متوقف شد...خودت رو معرفی میکنی عزیزم؟
جانا{اممم من جئون جانا هستم.
هی جین{باورم نمیشه یعنی اون جانای منه؟...نه حتما یه تشابه اسم و فامیلی هست...پوف کلافه ای کشیدم و شروع کردم به تدریس.
*1:30 بعد*
هی جین{با صدای زنگ تفریح کتاب رو بستم و رو کردم به بچه ها...خب اینم از کلاس امروز امیدوارم راضی باشین...بعد از گفتن تکالیف وسایلم رو از روی میز جمع کردم...اومدم از در خارج شم که......
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
800 تایی شدنمون مبارک🌾🦋
وقتی بچه نمیخواستی چون....☁️✨پارت چهارم:////
جانا{ابا توروخدا من نمیخوام برم مدرسه*مظلوم
جونگ کوک{جانا دخترم تو اگه نری مدرسه درس یاد نمیگیری...تاره تو مدرسه هم کلی دوست جدید پیدا میکنی.
جانا{ولی همه تو مدرسه مسخرم میکنن بهم میگن تو مامان نداری و مریضی*بغض
جونگ کوک{جانا رو بغل کردم و بوسه ی کوچیکی روی گونش زدم...تو به حرف های اونا توجه نکن عزیزم دختر من خیلی قوی مگه نه؟
جانا{اوهوم.
جونگ کوک{آفرین پس دیگه ناراحت نشو الانم برو لباسات رو بپوش که روز اول دیر نرسی.
جانا{باشه.
هی جین{گیونگااا استرس دارم.
گیونگ{هی جین تو تا الان جلوی هزار تا دانشجو تدریس کردی...بعد از پسه 30 تا دانش آموز کلاس دومی بر نمیای؟*پوکر
هی جین{آره راست میگی من باید قوی باشم.
گیونگ{خانوم قوی کلاستون الان شروع میشه نمیخوای بری؟
هی جین{چرا چرا الان میرم ممنونم که تا اینجا اومدی... میبینمت.
گیونگ{مواظب باش.
هی جین{بعد از خداحافظی با گیونگ به طرفه کلاس رفتم...نفس عمیقی کشیدم و وارد کلاس شدم با ورودم به کلاس همه ایستادن...ااا خیلی ممنونم بشینین...خب من کیم هی جین هستم معلم امسالتون امیدوارم سال خوبی رو باهم به پایان برسونیم...لطفا یکی یکی بلند شین و خودتون رو معرفی کنید...تقریبا همه خودشون رو معرفی کرده و فقط یه ردیف مونده بود...نگاهی به بچه های ردیف آخر کردم که چشمم روی یکیشون متوقف شد...خودت رو معرفی میکنی عزیزم؟
جانا{اممم من جئون جانا هستم.
هی جین{باورم نمیشه یعنی اون جانای منه؟...نه حتما یه تشابه اسم و فامیلی هست...پوف کلافه ای کشیدم و شروع کردم به تدریس.
*1:30 بعد*
هی جین{با صدای زنگ تفریح کتاب رو بستم و رو کردم به بچه ها...خب اینم از کلاس امروز امیدوارم راضی باشین...بعد از گفتن تکالیف وسایلم رو از روی میز جمع کردم...اومدم از در خارج شم که......
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
800 تایی شدنمون مبارک🌾🦋
۸۳.۷k
۰۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.