با غزل خویش به دارم مزن
با غزل خویش به دارم مزن
گل نشدم طعنه به خارم مزن
شعر به اوزان وفا گفته ام
تا تو شوی قافیه،، آشفته ام
تار بده، زخمه بزن، تنگ دل
نی بنواز و بزن آهنگ دل
هر چه که راه از توبُود دورتر
چشم حسود من و تو کورتر
آنکه میان دل ما قاضی است
هیچ نفهمد که خدا راضی است
دست دلت پیش دلم رو شده
چشم غزل در پی جادو شده
روح یکی خلق ز دو پیکریم
حل شده در هستی همدیگریم
تا که پر آوازه شود عشقمان
عاشق دلخسته کند مشقمان
گل نشدم طعنه به خارم مزن
شعر به اوزان وفا گفته ام
تا تو شوی قافیه،، آشفته ام
تار بده، زخمه بزن، تنگ دل
نی بنواز و بزن آهنگ دل
هر چه که راه از توبُود دورتر
چشم حسود من و تو کورتر
آنکه میان دل ما قاضی است
هیچ نفهمد که خدا راضی است
دست دلت پیش دلم رو شده
چشم غزل در پی جادو شده
روح یکی خلق ز دو پیکریم
حل شده در هستی همدیگریم
تا که پر آوازه شود عشقمان
عاشق دلخسته کند مشقمان
۴.۱k
۱۱ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.