ماییم و خیال است و ، شرابست و ، دگر هیچ
ماییم و خیال است و ، شرابست و ، دگر هیچ
صد ناله در این ملکِ خرابست و ، دگر هیچ
جز روی تو در ، این دل ما نقش نگنجد
هر نقش دگر ، همچو حبابست و ، دگر هیچ
تو یوسف جانی و ، به دل ، حضرت جانی
باقی همه چون کاه به آبست و ، دگر هیچ
صد غنچه وصد گل ، ز کجا ، عطر تو دارند ؟
در خانه ی دل ، بوی گلاب است و دگر ، هیچ
نزدیک سحر شد ، همه خوابند و به رویا
افسوس مرا بخت به خوابست و ، دگر ، هیچ
زین عشق چه شد ؟ حاصل من ، جز غم دوری
هر آن ، دلم ، در تب و تابست و ، دگر هیچ
امروز که در میکده ام ، ساغر و می ، نیست ،
در پرده ی دل ، عشق سرابست و ، دگر هیچ
مقصود من از شعر تو هستی و ، تویی ، تو ،
بی تو غزلم ، نقش بر آب است و ، دگر هیچ
صد ناله در این ملکِ خرابست و ، دگر هیچ
جز روی تو در ، این دل ما نقش نگنجد
هر نقش دگر ، همچو حبابست و ، دگر هیچ
تو یوسف جانی و ، به دل ، حضرت جانی
باقی همه چون کاه به آبست و ، دگر هیچ
صد غنچه وصد گل ، ز کجا ، عطر تو دارند ؟
در خانه ی دل ، بوی گلاب است و دگر ، هیچ
نزدیک سحر شد ، همه خوابند و به رویا
افسوس مرا بخت به خوابست و ، دگر ، هیچ
زین عشق چه شد ؟ حاصل من ، جز غم دوری
هر آن ، دلم ، در تب و تابست و ، دگر هیچ
امروز که در میکده ام ، ساغر و می ، نیست ،
در پرده ی دل ، عشق سرابست و ، دگر هیچ
مقصود من از شعر تو هستی و ، تویی ، تو ،
بی تو غزلم ، نقش بر آب است و ، دگر هیچ
۵.۳k
۱۱ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.