(پارت ۲ )
(پارت ۲ )
پدرم با کمربندش مادرم رو خفه کرد وقتی از مستی در اومد خودکشی کرد
یونا * خندیدم و گفتم : چه تفاهمی
یومکو * با خنده بغض الود نیم نگاهی به یونا کردم و گفتم : اره تفاهم تلخیه
یونا* گریم گرفت و گفتم : اوهوم *سریع اشکامو پاک کردم*
یومکو*تعجب کردم و لبخند بغض مانندی زدم و یونا بغل کردم و گفتم : به هرحال اونا حتی اگرم تا الا بودن یه روزی از پیشمون میرفتن ولی من تو زندگیت حک شدم قول میدم همیشه کنارت بمونم
یونا* محکم یومکو رو بقل کردم و گفتم : ممنون..... ممنونم یومکو *و توی بقل یومکو گریه افتادم*
یومکو* منم گریم گرفت و ولی سعی کردم صدام در نیارم و اشکامو پاک کردم و گفتم : خب دوست جونی دوست داری چیکار کنیم ؟
یونا* اشکامو پاک کردم و گفتم : دلم میخواد باهم کتاب بخونیم و حرف بزنیم و هرکاری که دوستا باهم میکنن........
راستی این فیک هم خنده داره هم غمگین و هم هنتای هستش
تا پارت بعد منتظر بمانیدددددد ......😅
پدرم با کمربندش مادرم رو خفه کرد وقتی از مستی در اومد خودکشی کرد
یونا * خندیدم و گفتم : چه تفاهمی
یومکو * با خنده بغض الود نیم نگاهی به یونا کردم و گفتم : اره تفاهم تلخیه
یونا* گریم گرفت و گفتم : اوهوم *سریع اشکامو پاک کردم*
یومکو*تعجب کردم و لبخند بغض مانندی زدم و یونا بغل کردم و گفتم : به هرحال اونا حتی اگرم تا الا بودن یه روزی از پیشمون میرفتن ولی من تو زندگیت حک شدم قول میدم همیشه کنارت بمونم
یونا* محکم یومکو رو بقل کردم و گفتم : ممنون..... ممنونم یومکو *و توی بقل یومکو گریه افتادم*
یومکو* منم گریم گرفت و ولی سعی کردم صدام در نیارم و اشکامو پاک کردم و گفتم : خب دوست جونی دوست داری چیکار کنیم ؟
یونا* اشکامو پاک کردم و گفتم : دلم میخواد باهم کتاب بخونیم و حرف بزنیم و هرکاری که دوستا باهم میکنن........
راستی این فیک هم خنده داره هم غمگین و هم هنتای هستش
تا پارت بعد منتظر بمانیدددددد ......😅
۱۹.۸k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.