تیله های مشکی🌚🍃 پارت 7 🖤⛓️
تیلههایمشکی🌚🍃
پارت 7 🖤⛓️
بابام بود... جواب دادم...
(+مهراب*باباش)
+الو سلام بابا بفرمایید...
*مهراب باید ببینمت مهمه...
+کجا بیام؟
*بیا خونه...
+چشم خدافظ
قط کرد... اوف دلم نمیخواست برم ولی مجبورم..
(+مهدیس*مهراب)
+کی بود؟😐
*بابام بود باید برم پیشش کارم داره بلن شو تورو برسونم خونه خدم برم ببینم چی میگه...
+خب منم میامممم
*مهدیس چرت نگو نمیشه بیای...
+مهراااااب🥺
*جانممممم
+بیامممم
*نمیشهههه
+مهراب خو حصلم سر میره تو خونههههه😐💔
*میخوای ببرمت خونه نیکا؟
+اوققق اون الن با متینه اقد قربونصدقه هم میرن من حالم بد میشه😐🚶🏻♀️
*دیا خوبه؟
+دیانام با ارسیه
*عسل خوبهههه؟؟؟
+اونم با لئویه اما بش
*خب پاشو بریم
+من هنوز گشنمه😐🚶🏻♀️
*😐😐😐😐😐
+ غلط خوردم بریم😐🚶🏻♀️
رفتم رسوندمش خونه عسلشون خدمم رفتم پیش بابام...
پدر مهشاد قبل مرگش سهام شرکتشو ب مهشاد واگذار کردهبود...
پدر مهشاد و بابای من شریک بودن...
(+مهراب*بابای مهراب)
+سلام بابا بفرمایید
*برو از خونت وسایلت جم کن میری ترکیه...
+بابا شوخی میکنی؟
*تا حالا باهات شوخی کردم؟
+بابا برم ترکیه چیکار کنم...
*با مهشاد ازدواج کنی...
+چی؟
*نشنیدی؟
+بابا...
*هیس...هیچی نگو... وسیلههاتو جمع کن بلیطم خریدم ساعت 5 پرواز دارین...
+بابا من چرا باید با مهشاد ازدواج کنم...مهشاد خدشم راضی نیست...
یهو مهشاد از اتاق اومد بیرون...
("مهشاد)
" سلام مهراب...
+تو... تو میدونی بابام درمورد چی صبت میکنه؟ ما چرا باید ازدواج کنیم آخه؟
*مهراب دهنتو ببند برو وسایلتو جمع کن...
+بابا لطفا...
"مهراب اگه با من ازدواج کنی خوشبخت میشی...با مهدیس آیندهای نداری...
+مهشاد ازت انتظار نداشتم...تو مث خواهرمی...
*اگه با مهشاد ازدواج کنی سهامی ک توی شرکت به نامش هستو میده ب من...پس رو حرف من حرف نزن...
+بابا بخاطر پول داری زندگی منو خراب میکنی میفهمی...بابا لطفا اینکارو با من نکن من عاشق یکی دیگم...
*فک کردی برام مهمه؟...2 ساعت دیگه پرواز دارین...خشایار میاد دنبالت میرسونتت فرودگاه(راننده بابام)
(فلش بک ب زمان حال)
ببخشید دو سه روز پارت نذاشتم خیلی کار داشتم و وقت نکردم پارت بنویسم...خب شمام ک حمایت نمیکنین فقط دو سه نفر حمایت میکنن...هعی...بازم مهم نیس من ادامه میدم🙂❤️
پارت 7 🖤⛓️
بابام بود... جواب دادم...
(+مهراب*باباش)
+الو سلام بابا بفرمایید...
*مهراب باید ببینمت مهمه...
+کجا بیام؟
*بیا خونه...
+چشم خدافظ
قط کرد... اوف دلم نمیخواست برم ولی مجبورم..
(+مهدیس*مهراب)
+کی بود؟😐
*بابام بود باید برم پیشش کارم داره بلن شو تورو برسونم خونه خدم برم ببینم چی میگه...
+خب منم میامممم
*مهدیس چرت نگو نمیشه بیای...
+مهراااااب🥺
*جانممممم
+بیامممم
*نمیشهههه
+مهراب خو حصلم سر میره تو خونههههه😐💔
*میخوای ببرمت خونه نیکا؟
+اوققق اون الن با متینه اقد قربونصدقه هم میرن من حالم بد میشه😐🚶🏻♀️
*دیا خوبه؟
+دیانام با ارسیه
*عسل خوبهههه؟؟؟
+اونم با لئویه اما بش
*خب پاشو بریم
+من هنوز گشنمه😐🚶🏻♀️
*😐😐😐😐😐
+ غلط خوردم بریم😐🚶🏻♀️
رفتم رسوندمش خونه عسلشون خدمم رفتم پیش بابام...
پدر مهشاد قبل مرگش سهام شرکتشو ب مهشاد واگذار کردهبود...
پدر مهشاد و بابای من شریک بودن...
(+مهراب*بابای مهراب)
+سلام بابا بفرمایید
*برو از خونت وسایلت جم کن میری ترکیه...
+بابا شوخی میکنی؟
*تا حالا باهات شوخی کردم؟
+بابا برم ترکیه چیکار کنم...
*با مهشاد ازدواج کنی...
+چی؟
*نشنیدی؟
+بابا...
*هیس...هیچی نگو... وسیلههاتو جمع کن بلیطم خریدم ساعت 5 پرواز دارین...
+بابا من چرا باید با مهشاد ازدواج کنم...مهشاد خدشم راضی نیست...
یهو مهشاد از اتاق اومد بیرون...
("مهشاد)
" سلام مهراب...
+تو... تو میدونی بابام درمورد چی صبت میکنه؟ ما چرا باید ازدواج کنیم آخه؟
*مهراب دهنتو ببند برو وسایلتو جمع کن...
+بابا لطفا...
"مهراب اگه با من ازدواج کنی خوشبخت میشی...با مهدیس آیندهای نداری...
+مهشاد ازت انتظار نداشتم...تو مث خواهرمی...
*اگه با مهشاد ازدواج کنی سهامی ک توی شرکت به نامش هستو میده ب من...پس رو حرف من حرف نزن...
+بابا بخاطر پول داری زندگی منو خراب میکنی میفهمی...بابا لطفا اینکارو با من نکن من عاشق یکی دیگم...
*فک کردی برام مهمه؟...2 ساعت دیگه پرواز دارین...خشایار میاد دنبالت میرسونتت فرودگاه(راننده بابام)
(فلش بک ب زمان حال)
ببخشید دو سه روز پارت نذاشتم خیلی کار داشتم و وقت نکردم پارت بنویسم...خب شمام ک حمایت نمیکنین فقط دو سه نفر حمایت میکنن...هعی...بازم مهم نیس من ادامه میدم🙂❤️
۴۰.۳k
۲۰ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.