زندگی رویایی:پارت۶۸

زندگی رویایی:پارت۶۸
+چون داداشت اگه با خبر بشه منو از بچم محروم میکنه
÷لطفا
+فکرامو میکنم فعلا باید برم پیش سول همه پیامامون رو حذف کن
÷اوک
گوشی رو خاموش کردم
《شاید براتون مسخره باشه که ا.ت سیمکارتش رو شکوند الان چه جوری داده با ایدا حرف میزنه..امم باید بگم که وای فای داره به وای فای وصل بود》
رفتم سمت سول و گرفتمش بغلم و بوسیدمش
+من بدون تو میمیرم تو زندگی منی
~ایدا چی میگفت
+تولد سان ها ۱۶ مه گفت بیام منم گفتم خطرناکه ولی حیلی اسرار میگرد منم بهش گفتم فکرامو میکنم
~میری
+معلومه که نه اگه اون سول رو ببینه میپرسه از کجا اوردیش من چی بگم بگم رو آب باردار شدم و آوردمش
~یه فکری دارم(بشکن)
+چیه
~با یه مردی بیا
+من الان از کجا مرد بیارم برم تو آمریکا بگم کی میاد مرد من بشه کرایش کنم ؟؟
~مگه اینجا هیچ دوستی نداری تو گفتی اینجا کلی دوس داری
سرم رو انداختم پایین
~دورغ میگفتی بهم
+اوپا
~تو اینجا تنها بودی (داد)
+اوپا داد نزن سول می‌ترسه
به سول نگاه کرد که بغض کرده
~ببخشید
+اوپا من افسردگی داشتم قرص نمیتونستم بخورم چون برا سول ضرر داشت آسیب میدید
~چی تو..ت..تو من نمیتونم..ب..باورکنم...تو میتونستی بگی...من بیام پیشت
+اوپا تو مافیایی سرت شلوغه گذشت..جلسه تراپی میرفتم حتی تو شرکت هم کار کردم چون آکیوم بالا بود با اینکه سابقه نداشتم
~کارم میکردی حتی اگه مافیا هم باشم تو تنها دارای منی
+اوپا گذشت از موقعی که سول آمد تو زندگیم همه چی عوض شد احساس میکنم خوش شناس ترین ادمم (لبخند)
جیمین هم لبخندی زد
ویو کوک :
اینجوری اصلا نمیشه..دارم روانی میشم ...این دختر کجان..اینگار آب شد رفت زمین...خیلی با خودم کلنجار رفتم رو میز نشستم
(دقت کنید میز نه صندلی)
دو نفر مشکوکن
۱:ایدا
۲:جیمین
انگار بیخیالن دوسال کامل گذشت و من دلم دخترم ا.ت رو میخواست
(به ا.ت میگه دخترشه از وجود سول خبر نداره)
نکنه اتفاقی براش افتاده...نه نه هی هی جئون به خودت بیا
اینجوری نمیشه نه ..یه کاسه زیر نیم کاسس ..از دفترم آمدم بیرون و به سمت خونه ایدا و تهیونگ رفتم(ازواج کردن)
در زدم ایدا تنها بود با بچشش کیم سان ها ته رفته بود ماموریت
÷سلام اوپا بیا ببین سان ها رو
لبخند سردی زدم و رفتم پیش سان ها داشت با عروسکش ور میرفت
÷اوپا چیزی شده
-یه چی ازت میپرسم جواب ندادی باید از بچت خدافظی کنی
÷اوپا زده به سرت
-میپرسم
تفنگم که پشت کمرم بود