Part 3
Part 3
#ددی_فاکر_وحشیم
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
ا/ت: کاغذو مخفی کردم و سوار ماشین شدیم رسیدیم خونه
کوک: تو برو خونه منم میام
ا/ت: باشه
وارد خونه شدم با خودم کلافه فکر می کردم که کوک چرا این وقت شب ها میره بیرون و بهم میگه تو شرکت یه کاری پیش اومده اخه این وقت شب...
رفتم تو اتاق اون کاغذی که اون کس بهم داده بود را باز کردم و نامه را خواندم
°نامه°
سلام ا/ت عزیزم
این نامه را بخاطر این برات میفرستم که مواظب خودت باشی
یه حقیقت هست که باید بدونی
اون مردی که تو پیشش دوساله که زندگی می کنی ازت یه چیزی رو پنهون کرده اون یه مافیاس بزرگترین مافیای جهان جئون جونگکوکه
از خونه ای اون فرار کن در مرز خطر هستی
از طرف: دوستی که شما رو دوست داره و امضا( بچه ها لینو نامه را فرستاده)
ا/ت: اصلا امکانش نیست من باور نمیکنم شاید یکی داره شوخی میکنه آره
_ویو کوک
منتظر موندم تا ا/ت بره خونه و منم رفتم تو مکان مخفی باندم
کوک: کجاس؟
ته : بادیگاردا داره میزنتش
کوک: رفتم تو دیدم مرد خون بالا اورده به همه گفتم برن کنار
اونقدر زدم که در آخر تفنگمو در آوردم و با یه شرلیک کارش تموم شد
خم شدم گفتم
کوک: کسی حق نداره به چیزی که ماله منه دست درازی کنه بهش
بلند شدم و رو به جیمین
کوک: جسد لششو بسوزونید
جیمین: چشم ارباب
کوک: رفتم بیرون سوار ماشین شدم و حرکت کردم به طرف خونه رسیدم و رفتم تو و وارد اتاق شدم دیدم ا/ت روی کاناپه خوابش برده
براید استایل بلندش کردم گذاشتمش روی تخت و یه بوسه گذاشتم به لباش که بغلم کرد
ا/ت: عزیزم کی اومدی؟
کوک: الان نفسم
ا/ت: لباساتو گذاشتم تو گوشه ای تخت بپوشش و بیا بخوابیم
کوک: باشه بیب
لباسامو عوض کردم و رفتم روی تخت دراز کشیدم و ا/ت اومد تو بغلم
ا/ت: ددی فردا برم بیرون ؟
کوک: واسه چی ؟
ا/ت: با تسها قرار گذاشتیم که یکم باهم وقت بگذرونیم
کوک: میدونی که دوست ندارم تنها بری بیرون
ا/ت: خیلی وقته که ندیدمش بزار برم؟
کوک: باشه
ا/ت: مرسی عشقم بوسی زد روی گونش
ذهن ا/ت: ( ببخشید کوک من نمیخواستم بهت دروغ بگم ولی باید بدونم که تو مافیایی یا نه)
ادامه دارد
بی_تی_اس
#bts
#جیمین
#نامجون
#کوک
#کوکی #ته
#ته_ته
#شوگا
#جیهوپ
#بنگتن
#bts
#کیوت
#v
#j_hoop
#jk
#rm
#suga
#jimin
#jin
#ددی_فاکر_وحشیم
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
ا/ت: کاغذو مخفی کردم و سوار ماشین شدیم رسیدیم خونه
کوک: تو برو خونه منم میام
ا/ت: باشه
وارد خونه شدم با خودم کلافه فکر می کردم که کوک چرا این وقت شب ها میره بیرون و بهم میگه تو شرکت یه کاری پیش اومده اخه این وقت شب...
رفتم تو اتاق اون کاغذی که اون کس بهم داده بود را باز کردم و نامه را خواندم
°نامه°
سلام ا/ت عزیزم
این نامه را بخاطر این برات میفرستم که مواظب خودت باشی
یه حقیقت هست که باید بدونی
اون مردی که تو پیشش دوساله که زندگی می کنی ازت یه چیزی رو پنهون کرده اون یه مافیاس بزرگترین مافیای جهان جئون جونگکوکه
از خونه ای اون فرار کن در مرز خطر هستی
از طرف: دوستی که شما رو دوست داره و امضا( بچه ها لینو نامه را فرستاده)
ا/ت: اصلا امکانش نیست من باور نمیکنم شاید یکی داره شوخی میکنه آره
_ویو کوک
منتظر موندم تا ا/ت بره خونه و منم رفتم تو مکان مخفی باندم
کوک: کجاس؟
ته : بادیگاردا داره میزنتش
کوک: رفتم تو دیدم مرد خون بالا اورده به همه گفتم برن کنار
اونقدر زدم که در آخر تفنگمو در آوردم و با یه شرلیک کارش تموم شد
خم شدم گفتم
کوک: کسی حق نداره به چیزی که ماله منه دست درازی کنه بهش
بلند شدم و رو به جیمین
کوک: جسد لششو بسوزونید
جیمین: چشم ارباب
کوک: رفتم بیرون سوار ماشین شدم و حرکت کردم به طرف خونه رسیدم و رفتم تو و وارد اتاق شدم دیدم ا/ت روی کاناپه خوابش برده
براید استایل بلندش کردم گذاشتمش روی تخت و یه بوسه گذاشتم به لباش که بغلم کرد
ا/ت: عزیزم کی اومدی؟
کوک: الان نفسم
ا/ت: لباساتو گذاشتم تو گوشه ای تخت بپوشش و بیا بخوابیم
کوک: باشه بیب
لباسامو عوض کردم و رفتم روی تخت دراز کشیدم و ا/ت اومد تو بغلم
ا/ت: ددی فردا برم بیرون ؟
کوک: واسه چی ؟
ا/ت: با تسها قرار گذاشتیم که یکم باهم وقت بگذرونیم
کوک: میدونی که دوست ندارم تنها بری بیرون
ا/ت: خیلی وقته که ندیدمش بزار برم؟
کوک: باشه
ا/ت: مرسی عشقم بوسی زد روی گونش
ذهن ا/ت: ( ببخشید کوک من نمیخواستم بهت دروغ بگم ولی باید بدونم که تو مافیایی یا نه)
ادامه دارد
بی_تی_اس
#bts
#جیمین
#نامجون
#کوک
#کوکی #ته
#ته_ته
#شوگا
#جیهوپ
#بنگتن
#bts
#کیوت
#v
#j_hoop
#jk
#rm
#suga
#jimin
#jin
۴۹.۶k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.