مادر بزرگم آخر همهی تلفنهایش میگفت

مادر بزرگم آخر همه‌ی تلفن‌هایش می‌گفت:
کاری نداشتم که!
زنگ زده بودم صداتان را بشنوم..

ما هم که جوان و جاهل،
چه می‌دانستیم صدا با دل ِ آدم چه می‌کند.....

#علی_غفاری
دیدگاه ها (۱)

دلتنگ‌ها بهتر می‌دانندکه خواب یک نیاز نیستتنها یک بهانه است ...

دیدنت باعث دلتنگی من خواهد شد بعد هر آمدنت ، رفتن اگر هست .....

نامش همی نیارم بردن به پیش هرکسگه گه به ناز گویم سرو روان من...

فکر کن! حبس ابد باشی و یکبار فقطبه مشامت نَمی از بوی خیابان ...

🍁مادربزرگم آخرِ همه‌ی تلفن‌هایش میگفت:کاری نداشتم که!زنگ زده...

او پزشک نیست اما درد ها را ماهرانه تشخیص می دهداو نوازنده نی...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۸#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط