کوله بارم بر دوش ...
کوله بارم بر دوش ...
میروم تا آنجا
که در آنجا خبری از غم و تنهایی نیست.
تخم مرغیست مرا هین و کلیدی لامپی
هر شبانگاه پس از قژقژ در می رو د دستم سویش تا تق
همه جا روشن و تاریک به چشمم برود
آی ی ی ی
تخم مرغیست مرا گه در آن پوسته ای می یابم!!!
گه در آن نیست نمک گه شور است
میروم می نگو ره دور است
می روم آنجا که در به در هستم و سر بر در نه
زنگ را چو بفشارم پشت در خنده سلام بدهد
می روم انجا که تخم مرغان کوکو اند و کتلت
و گهی هم املت!!!
لامپ ها همواره روشن اند و روشن
و دو چشم از همه جا روشن ترمیدرخشد که تو را در یابد
ماه هم می تابد
کوله بارم بر دوش
می روم تا آنجا
که در آنجا خبری از غم و تنهایی نیست..
میروم تا آنجا
که در آنجا خبری از غم و تنهایی نیست.
تخم مرغیست مرا هین و کلیدی لامپی
هر شبانگاه پس از قژقژ در می رو د دستم سویش تا تق
همه جا روشن و تاریک به چشمم برود
آی ی ی ی
تخم مرغیست مرا گه در آن پوسته ای می یابم!!!
گه در آن نیست نمک گه شور است
میروم می نگو ره دور است
می روم آنجا که در به در هستم و سر بر در نه
زنگ را چو بفشارم پشت در خنده سلام بدهد
می روم انجا که تخم مرغان کوکو اند و کتلت
و گهی هم املت!!!
لامپ ها همواره روشن اند و روشن
و دو چشم از همه جا روشن ترمیدرخشد که تو را در یابد
ماه هم می تابد
کوله بارم بر دوش
می روم تا آنجا
که در آنجا خبری از غم و تنهایی نیست..
۱.۲k
۰۳ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.