میخواستم بلد باشم تو را بخندانم

میخواستم بلد باشم تو را بخندانم،
و بلد باشم وقتی غصه داری قانعت کنم
به من پناهنده شوی؛
و وقتی به من میچسبی...
از تیغ هایم نترسی...
و به نوازش انگشتان ملتهبم اعتماد کنی،
و در چشم‌های من تن برهنه‌ی خودت را ببینی
تا بفهمی آتشْ‌ بودنت چه دلخواه است.
اما گُمت کردم!

میخواستم خانه‌ات باشم،
تا از خستگی‌هایت به من بازگردی.
میخواستم روزها و شب‌ها صبور و دور بمانم...
تا در ملاقاتی دلچسب کلماتت را بنوشم،
و در تو گم بشوم بدون علاقه‌ای به پیدا شدن.

میخواستم ارض موعود تو باشد وسعت آغوشم،
ای زیباترین زائر زشتی‌های من.
اما گُمت کردم.

میخواستم بلد باشم تو را نترسانم.
میخواستم دنیای امن تو باشم،
جزیره‌ای که در سفرهای کوتاه...
آرامشت را آنجا جستجو کنی.

میخواستم آدم‌ برفی ساده‌ی تو باشم...
در کوچه‌های کودکیت.
تا به دماغ هویجی من بخندی،
و شالی برایم بیاوری...،
و با زغال دو چشم برای من بکشی،
و آرام نوازشم کنی، و اشک مرا ببوسی،
و گنجشک کوچک مستی باشی...
که از شانه‌ی راستم به شانه‌ی چپم مهاجرت می‌کند
و در راه برای موهای سپیدم لالایی می‌خواند.
اما گُمَت کردم.

ای دور ایستاده از هراس تلخی من،
ای بوسه‌ی رخ‌ نداده که انتظار آمدنت...
هنوز رنج زیبای من است.

ای ناشناسِ گرمِ خندان...
که فکرِ بودنت‌ مستی دیوارهای خانه‌ی من است،
گاهی بی‌ دلیل و بی‌ هوا بخند.
بگذار فکر کنم آمده‌ای، دیده‌ای و رفته‌ای.
و حالا مرا به یاد آورده‌ای،
و تقلای غریبانه‌ام را برای خنداندنت.
بگذار دلیل لبخند روشن تو باشم،
من که گریه‌ ساز خسته‌ای هستم.
همین.

#جیرجیرک_کوچولو
#میثو
@korona
دیدگاه ها (۰)

نشسته بود ،زدم روی شونش گفتم تنهایی بدنگذره ؟!نباش تنها ،یهو...

‏هر رابطه ای بعد از یه مدت پر از تکرار میشه با کسی باش که تک...

" آدم‌های خاکسـتری "یکی از تجـربه‌های دردناکِ زندگی، این اسـ...

با کسی باشیدکه اگه صدها نفرم رفتن و بدِ تو رو بهش گفتن بگه ع...

عاشقانه های شبنم درکنارزندگیم

بانگاهت خواستم تامن به قربانت شومتحتِ فرمانِ دلت سربازِ چشما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط