pt

pt 16


سرنوشت★



+پس از بتهوون میزنم..
_همیشه میگم لجبازی ...
ویو کوک♥︎
شروع کرد به زدن انقدر قشنگ میزد که محوش شده بودم که یهو گوشیم وسط اجراش زنگ خورد
+کی جرئت کرده وسط پیانو زدن من زنگ بزنه؟؟؟؟(مشکل خودم..)
_ببخشید دوست دخترمه قرار بود باهاش برم بیرون یادم رفته.. باید سریع جواب بدم
+جواب بده..
ویو یونا★
چرا حس خوبی به این دختره ندارم حس میکنم قراره اذیتش کنه
به هر حال مشکل خودشه
رفتم بیرون پیش بقیه باهاشون حرف زدم تا جونگکوک اومد
_پس چرا اومدی بیرون داشتی میزدی؟
+هیچی دیگه حسش رفت ولش کن
خانواده ها= خوب بچه ها ما می‌خواستیم یچیزی رو باهاتون درمیون بزاریم .. شما باید باهم ازدواج کنید( کردم گفتم‌نمیکنم کردم)
_چی؟؟ حتما دیوونه شدیننن؟؟؟ امروز نکنه ۱۳ اوریله؟؟؟(همونطور که خودتون میدونید ۱۳ آوریل اگه اشتباهی تاریخو نگم روز دروغه همون ۱۳ امین روز نوروز خودمون یا سیزده بدر)
+انتظار دارین من با این یارو ازدواج کنم؟؟؟؟
+نکنه..
_تو بودیییی
+تو همونی بودی که من قرار بود باهاش ازدواج کنممم ؟؟؟؟
پدر ل ی=یونااااا بیا اتاقممممم
+اما پدر..
پدر ل ی= گفتم بیا اتاقممممم
پدر ل ی= بیا اینم مدارکی که میخواستی بگیرشون همه چیزای قاتل پدر مادرتو توضیح داده
سریع برگرو برداشتم همه چیزو خوندم از شدت گریه افتادم زمین دستمو مشت کرده بودم


ادامه دارد....
دیدگاه ها (۰)

pt 17سرنوشت★پدر ل ی=در عوض اینکارم میخوام با اون پسر ازدواج ...

pt 18سرنوشت★امروز جونگکوک خونه بود پس فرصت خوبی بود که یکم ش...

pt 15سرنوشت★حاضر شدم‌ و رفتم خونه سری دوییدم به سمت در چون‌ ...

pt 14سرنوشت★ویو یونا*+وایی اخیشششش اومدم خونه خودموایسا به م...

Part 4ات ویوجیمین اومد بهم یکی از گوشی هاشو دادجیمین: هرکاری...

پارت ۱۳ویو نامجون:سریع رفتم بیرون و دیدم مردم دور یه نفر علق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط