رمان فیک پارت از الان شرط کامنت تا
رمان فیک پارت 2 از الان شرط کامنت 20تا
ج:بابام درو باز کرد نزدیک بود با صورت بخورم زمین چون به در چسبیده بودم که حرفاشونو بفهمم اما با صورت رفتم ک یهو بابام یقمو گرفت نزاشت پخش زمین بشم
پ ج:تو اینجا چیکار میکنی ها؟ مگه قرار نبود بری بیرون🤬
ج:ب بله پدر جان یکم کجنکاو شدم که دیدم نفس عمیقی کشید گفت
پ ج: بیا تو( با داد)
ج:ا اما پدر جان من باید
پ ج:همین که گفتم رو حرف من حرف نزن( با داد بلندتر)
ج:اولین بار بود پدرمو انقدر عصبی میدیدم
پس سری تکون دادم تند تند رفتم نشتم روی مبل پادشاهی که از روکش طلا بود😎
پ م ج همزمان:ببین باید ی چیزی بهت بگیم
ج:چی؟ مهمه؟ اخه پدر جان خیلی سرش عصبین؟ 😅
پ ج؛ ببین جنی دخترم تو خوب میدونی که توی این چندوقته وضعیت خوب کشور داره کاهش پیدا میکنه و ما باید سری اقدام کنیم تا بدتر از این نشه و دشمن نتونه مارو شکست بده
ج:با این حرفش ناراحت شدم گفتم
چه کاری از دست من برمیاد؟ میتونم کمکی کنم؟
م ج:البته!
فقط بهمون یه قولی بده
ج: چ قولی؟
پ ج:که باهاش خوب باشی لج نکنی
ج:م م منظورتون چی؟ ن نکنه میخواید من ازدواج اجبا...
م ج:ارهه
یکم سخته اما لطفا لجبازی نکن جواب رد بهش نده
ج:من میشناسمش؟
پ ج:اره چندباری دیدیش
ج:دیدم بابام ی بشکن زدن ی مرده....
ج:بابام درو باز کرد نزدیک بود با صورت بخورم زمین چون به در چسبیده بودم که حرفاشونو بفهمم اما با صورت رفتم ک یهو بابام یقمو گرفت نزاشت پخش زمین بشم
پ ج:تو اینجا چیکار میکنی ها؟ مگه قرار نبود بری بیرون🤬
ج:ب بله پدر جان یکم کجنکاو شدم که دیدم نفس عمیقی کشید گفت
پ ج: بیا تو( با داد)
ج:ا اما پدر جان من باید
پ ج:همین که گفتم رو حرف من حرف نزن( با داد بلندتر)
ج:اولین بار بود پدرمو انقدر عصبی میدیدم
پس سری تکون دادم تند تند رفتم نشتم روی مبل پادشاهی که از روکش طلا بود😎
پ م ج همزمان:ببین باید ی چیزی بهت بگیم
ج:چی؟ مهمه؟ اخه پدر جان خیلی سرش عصبین؟ 😅
پ ج؛ ببین جنی دخترم تو خوب میدونی که توی این چندوقته وضعیت خوب کشور داره کاهش پیدا میکنه و ما باید سری اقدام کنیم تا بدتر از این نشه و دشمن نتونه مارو شکست بده
ج:با این حرفش ناراحت شدم گفتم
چه کاری از دست من برمیاد؟ میتونم کمکی کنم؟
م ج:البته!
فقط بهمون یه قولی بده
ج: چ قولی؟
پ ج:که باهاش خوب باشی لج نکنی
ج:م م منظورتون چی؟ ن نکنه میخواید من ازدواج اجبا...
م ج:ارهه
یکم سخته اما لطفا لجبازی نکن جواب رد بهش نده
ج:من میشناسمش؟
پ ج:اره چندباری دیدیش
ج:دیدم بابام ی بشکن زدن ی مرده....
- ۲۶۷
- ۰۲ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط