پارت ۱
پارت ۱
رمان همزاد
#آدین
با چشمای اشکی زیباش که دونه دونه اشک میریخت نگام میکردحس میکردم قلبم داره میسوزه خیلی شدید میسوزه طاقت چشمای اشکی شو نداشتم لعنت به من که این اشکاروتوچشماش کاشتم.
_بیابریم آدین اینکاراچیه باکشتن خودت چیزی درست نمیشه که بیا تو هنوز جوونی باید زندگی کنی.
_دیگه اینجاجای من نیست بایدبرم، اینجا کسی منو نمیخواد حتا"توی که داری با چشمای نازت اشک میریزی برام پاک کن، این اشکارو خانم کوچولومن لیاقت این اشکای مرواریدی توروندارم.
جلوتروایستادم دقیقا لبیه صخره وایستادم خیلی ارتفاع داشت سرم گیج گرفته بود خدمات آتش نشانی داشتن چادر های نجات پهن کردن.از پایین مامانو دیدنم که خواهش میکرد خودمو نندازم بابا هم صورتش قرمز شده بود از عصبانیت،نگرانی،شایدم بازم قلبش دردگرفت ولی برام مهم نبوداونی که میخوام ازم بخواد کنارش باشم نمیخواد،پس بهتر بمیرم دیگه.روموسمتش کردم اخه صدای گریش اونقدر بلند بودوزجه میزد نمی تونستم نگامو ازش بردارم چشمو دماغش قرمزشده بود الهی فداش شم گریه هم میکنه ناز میشه.
_ازخداحافظی خوشم نمیاد ولی الان بهترین موقع برای خداحافظیه،مواظبه خودت باش دیگه هم اینجوری گریه نکن واسه افراد بی ارزش زندگیت ،خدافظ
رومو اون سمت کردم خدایا دارم میام پیشت.
_باشه باشه تورخدا خودتو ننداز پایین هرکاری بگی میکنم هرچی بگی انجام میدم بهت قول میدم تروخداقول میدم قولای من همیشه قولع راست میگم باشه بیا دیگه.
-هرکاری بگم انجام میدی؟؟؟
-اره اره هرکاری بگی قول میدم.
دستای لرزونشو اورد جلو ، گفت هرکاری یعنی میتونه دوسم داشته باشه اره بهم قول داد.رفتم سمتش دستای لرزون کوچولوشوگرفتم.
_قول دادی ها
_اره اره هرچی توبگی
_هرچی؟
-هرچی
#چندماه قبل
_مادرمن اخه کدوم پسر۲۰ساله ای ازدواج میکنه که من دومیش باشم؟؟
_اگه دختر بدی بود از اخلاقش خوشت نیومد نامزد نکنین ولی خوب باید دقیق باشی انتخاب پدربزرگ توه منم بهش گفتم تو هنوز بچه ای چه میدونی از زن داشتن چیه ولی خب این آقا بزرگ شما ی دندس دیگه.
_بچه نه جوون هستم،تازشم به آقا بزرگ میگم سنم کمه ازدوج نمیکنم مگه دوره قاجاره باباامروزه همچی مدرن شده،من نمیتونم که خرج ی زنو دوتا بچه رو بدم اخه کدوم ادمی میره خرج زنو بچشو از مادروپدرش میگیره والا متمعنم اگه به اقا بزرگ بگم قبول میکنه.
_تو هنوز زن نگرفتی میخوای خرج دوتا بچه هم بدی چقدر عجله داری تو پسر خوب خرج تورو که میدیم خرج زنتم میدیم دیگه،حالا این اقا بزرگتو هنوز تو دوره قاجارش مونده چه میدونه از مدرن،حالا بیا بریم بابات منتظره ی کاریش میکینم دیگه حالا دیدیم ی عروس خوشگل نسیبم شد.
_عه مامان
رمان همزاد
#آدین
با چشمای اشکی زیباش که دونه دونه اشک میریخت نگام میکردحس میکردم قلبم داره میسوزه خیلی شدید میسوزه طاقت چشمای اشکی شو نداشتم لعنت به من که این اشکاروتوچشماش کاشتم.
_بیابریم آدین اینکاراچیه باکشتن خودت چیزی درست نمیشه که بیا تو هنوز جوونی باید زندگی کنی.
_دیگه اینجاجای من نیست بایدبرم، اینجا کسی منو نمیخواد حتا"توی که داری با چشمای نازت اشک میریزی برام پاک کن، این اشکارو خانم کوچولومن لیاقت این اشکای مرواریدی توروندارم.
جلوتروایستادم دقیقا لبیه صخره وایستادم خیلی ارتفاع داشت سرم گیج گرفته بود خدمات آتش نشانی داشتن چادر های نجات پهن کردن.از پایین مامانو دیدنم که خواهش میکرد خودمو نندازم بابا هم صورتش قرمز شده بود از عصبانیت،نگرانی،شایدم بازم قلبش دردگرفت ولی برام مهم نبوداونی که میخوام ازم بخواد کنارش باشم نمیخواد،پس بهتر بمیرم دیگه.روموسمتش کردم اخه صدای گریش اونقدر بلند بودوزجه میزد نمی تونستم نگامو ازش بردارم چشمو دماغش قرمزشده بود الهی فداش شم گریه هم میکنه ناز میشه.
_ازخداحافظی خوشم نمیاد ولی الان بهترین موقع برای خداحافظیه،مواظبه خودت باش دیگه هم اینجوری گریه نکن واسه افراد بی ارزش زندگیت ،خدافظ
رومو اون سمت کردم خدایا دارم میام پیشت.
_باشه باشه تورخدا خودتو ننداز پایین هرکاری بگی میکنم هرچی بگی انجام میدم بهت قول میدم تروخداقول میدم قولای من همیشه قولع راست میگم باشه بیا دیگه.
-هرکاری بگم انجام میدی؟؟؟
-اره اره هرکاری بگی قول میدم.
دستای لرزونشو اورد جلو ، گفت هرکاری یعنی میتونه دوسم داشته باشه اره بهم قول داد.رفتم سمتش دستای لرزون کوچولوشوگرفتم.
_قول دادی ها
_اره اره هرچی توبگی
_هرچی؟
-هرچی
#چندماه قبل
_مادرمن اخه کدوم پسر۲۰ساله ای ازدواج میکنه که من دومیش باشم؟؟
_اگه دختر بدی بود از اخلاقش خوشت نیومد نامزد نکنین ولی خوب باید دقیق باشی انتخاب پدربزرگ توه منم بهش گفتم تو هنوز بچه ای چه میدونی از زن داشتن چیه ولی خب این آقا بزرگ شما ی دندس دیگه.
_بچه نه جوون هستم،تازشم به آقا بزرگ میگم سنم کمه ازدوج نمیکنم مگه دوره قاجاره باباامروزه همچی مدرن شده،من نمیتونم که خرج ی زنو دوتا بچه رو بدم اخه کدوم ادمی میره خرج زنو بچشو از مادروپدرش میگیره والا متمعنم اگه به اقا بزرگ بگم قبول میکنه.
_تو هنوز زن نگرفتی میخوای خرج دوتا بچه هم بدی چقدر عجله داری تو پسر خوب خرج تورو که میدیم خرج زنتم میدیم دیگه،حالا این اقا بزرگتو هنوز تو دوره قاجارش مونده چه میدونه از مدرن،حالا بیا بریم بابات منتظره ی کاریش میکینم دیگه حالا دیدیم ی عروس خوشگل نسیبم شد.
_عه مامان
۱۱.۲k
۰۸ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.