پارت 67
#پارت_67
آقای مافیا♟🎲
یهو شروع کرد مثل وحشیا کشیدن موهان و کشون کشون من رو برد به سمت اتاق
و پرتم کرد رو تخت
+ ولم کن من.... نمیتونم برووو اونور به.. م.. من دست نزن
شروع کردم به جیغ زدن
که بدون مهلت داد منو بو////س///ید و باعث شد صدام خفه شه
همراهیش نمیکردم وقتی ازم جدا شد
فک کردم چون همراهیش نکردم دیگه نمیخواد کاری کنه
ولی ناگهان با ضربه محکمی که به گوشم زد گوشه لبم پاره شد و تا چند دقیقه گوشم سوت میکشید
با کشیده شدن یقه لباسم صورتم به سمت اون مرد برگشت که گفت
+ حتی ارزش لمس کردنم.نداری
حالا که همراهی نمیکنی یه بلا های سرت بیار که مر....
با باز شدن در حرفش نصفه موند
یه مرد هیکلی وارد شد و گفت
+ آقا بهمون حمله شده
_ اشششش.....لعنتی
بعدا به حسابت میرسم
روی تخت پرتم کرد و سریع از اتاق بیرون رفت
چند دقیقه تو شک بودم و همینجوری رو تخت افتاده بودم
کم کم به خودم اومدم و درک کردم که توی چه شرایطی هستم
با شنیدن صدای تفنگ ترس و استرسم دو برابر شد
سعی کردم از رو تخت بلند شم همین که پام به زمین رسید زیر پام. خالی شد
#رمان
#عاشقانه
#مافیایی
#مافیا
#اسمات
#اصمات
آقای مافیا♟🎲
یهو شروع کرد مثل وحشیا کشیدن موهان و کشون کشون من رو برد به سمت اتاق
و پرتم کرد رو تخت
+ ولم کن من.... نمیتونم برووو اونور به.. م.. من دست نزن
شروع کردم به جیغ زدن
که بدون مهلت داد منو بو////س///ید و باعث شد صدام خفه شه
همراهیش نمیکردم وقتی ازم جدا شد
فک کردم چون همراهیش نکردم دیگه نمیخواد کاری کنه
ولی ناگهان با ضربه محکمی که به گوشم زد گوشه لبم پاره شد و تا چند دقیقه گوشم سوت میکشید
با کشیده شدن یقه لباسم صورتم به سمت اون مرد برگشت که گفت
+ حتی ارزش لمس کردنم.نداری
حالا که همراهی نمیکنی یه بلا های سرت بیار که مر....
با باز شدن در حرفش نصفه موند
یه مرد هیکلی وارد شد و گفت
+ آقا بهمون حمله شده
_ اشششش.....لعنتی
بعدا به حسابت میرسم
روی تخت پرتم کرد و سریع از اتاق بیرون رفت
چند دقیقه تو شک بودم و همینجوری رو تخت افتاده بودم
کم کم به خودم اومدم و درک کردم که توی چه شرایطی هستم
با شنیدن صدای تفنگ ترس و استرسم دو برابر شد
سعی کردم از رو تخت بلند شم همین که پام به زمین رسید زیر پام. خالی شد
#رمان
#عاشقانه
#مافیایی
#مافیا
#اسمات
#اصمات
۳.۱k
۰۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.