ای که بوی باران شکفته در هوایت

ای که بوی باران شکفته در هوایت
یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت
شد خزان به پایت بهار باور من
سایه بان مهرت نمانده بر سر من
جز غمت ندارم به حال دل گواهی
ای که نور چشمم در این شب سیاهی
چشم من به راهت همیشه تا بیایی
باغ من بهارم بهشت من کجایی؟

جان من کجایی
کجایی
که بی تو دل شکسته ام
سر به زانوی غم نهاده ام ، به گوشه ای نشسته ام
آتشم به جان و خموشم چو نای مانده از نوا
مانده با نگاهی به راهی که می رود به ناکجا

ای گل آشنا بیا
بیقرارم بیا
وای از این غم جدایی
وای از این غم جدایی
دیدگاه ها (۲)

مغرورم ...اما اگر دل بدهی ...غرورم را فرش زیر پایت میکنم.......

دلم میخواهدڪمی سیر توراڪمی چشم‌هایت را جرعہ جرعہ بنوشمعصاره‌...

زمانی حرف بزن،که ارزش حرفت بیشتر از سکوتت باشدو زمانی دوست ا...

در من نگاه می‌کنیزخم های من آرام می‌گیرند.ای پرچم بام منکه ب...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینمبیا کز چشم بیمارت هزارا...

پنهان مشو که روی تو بر ما مبارکستنظاره تو بر همه جان‌ها مبار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط