عشق (پارت ۵۰)

// ویو مین-سوک //
گفتم یه سر برم بیمارستان تا یکی از دوستامو که یکی از بهترین دکترای اونجاس ببینم، رفتم اما با دیدن جیمین نگران شدم رفتم سمتش
مین-سوک: جیمین
جیمین: بله؟
برمیگرده و با دیدنم متعجب میشه
مین-سوک: اینجا چیکار میکنی؟ مینجی کجاست؟
جیمین: دارم کارای ترخیصشو انجام میدم، تو اون اتاقه * یکم ترس *
میرم پیش مینجی
مین-سوک: سلام چه اتفاقی افتاده؟ قضیه چیه؟
مینجی: م..... من......من خوبم..... از جیمین بپرس
مین-سوک: چیشده؟*جدی*
مینجی: اروم باش فقط باشه جیمین ....جیمین یه...
مین-سوک: جیمین چی؟
همون لحظه جیمین میاد
مین-سوک: چرا خواهرم تو این وضعه
جیمین: چون چ چسبیده به را، مینجی مرخصی عشقم
میره کمکش که آماده شه، یقشو میگیرم میچسبونمش به دیوار
مین-سوک: چه بلایی سرخواهرم اوردی؟

حمایت یادت نره کیوتم 🙃🫶🏻

~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
دیدگاه ها (۳)

عشق (پارت ۵۲)

عشق (پارت ۵۱)

عشق (پارت ۴۹)

عشق (پارت ۴۸)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط