عشق (پارت ۴۸)

یونا: آره همه چی تموم شد، ممنون که نجاتمون دادین ولی همه چی بین من و خودتم تموم شد * با گریه *
( گو*ه نخور🙄 تا یه هفته پیش آرزوی دیدنشو داشت الان زر میزنه🙄 )
ته: اینجوری نگو عشقم من بدون تو می میرم لطفا
یونا: نمیتونم بحث کنم *بیحال*
یهو بی‌حال میفته رو دستم
سریع بردمش بیمارستان

// ویو جیمین //
منو ته تو بخش انتظار مضطرب و منتظر بودیم که دکترا اومدن
دکتر مینجی منو کشوند سمت خودش
جیمین: حالش خوبه؟
دکتر: خطر رفع شد
جیمین: خداروشکر، میتونم ببینمش؟
دکتر: بله حتما، یکم دیگه هم مرخصن
جیمین: ممنون
میرم پیش مینجی
جیمین: ببخشید
مینجی: چیو؟
جیمین: تو این وضع افتادی، تقصیر منه *بغض*
مینجی: یاااا تقصیر تو نیس، بغض نکن من گریم میگیرها
دستشو میبوسم

// ویو ته //
ته: حالش چطوره؟
دکتر: همه چی خوبه میتونین ببینیدشون
ته: ممنونم
میرم سمت اتاقش و بقل تختش میشینم، تو اون حالت میبینم گریم میگیره
من با این دختر چیکار کردم
سرمو میزارم رو دستش و گریه میکنم
یونا: چرا؟
ته: چی چرا
یونا: بهم نگفتی
ته: ترسیدم ترکم کنی*گریه*
یونا: هشششش
با دستای ظریف و نسبتا کوچیکش اشکامو پاک میکنه
یونا: فقط گریه نکن ، طاقت دیدن اشکتو ندارم
ته: میبخشی؟ *بغض*
یونا: هعی...... آره فدات شم میبخشمت، شوکه شدم اعصابم خورد بود بهم نگفتی ولی بخشیدمت قریونت بشم
ته: هرکاری میخوای بکن فقط ترکم نکن *بغض*
یونا: یه بار همین قولو بهت دادم یادت نیس؟ * لبخند *
از شدت خوشحالی لبشو میبوسم و همراهیم میکنه به محض اینکه جدا میشیم پرستار میاد
پرستار: تشریف بیارید کارهای ترخیصشون رو انجام بدین
ته: باشه
و میرم


حمایت یادت نره کیوتم 🙃🫶🏻

~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
دیدگاه ها (۱)

عشق (پارت ۴۹)

عشق (پارت ۵۰)

عشق (پارت ۴۷)

عشق (پارت ۴۶)

مست خون ( پارت ۲ )

my psyche

عضوهای جدید ( پارت ۵ )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط