𝐩𝐚𝐫𝐭𝟓
𝐩𝐚𝐫𝐭𝟓
برگشتم که با دو تا مرد کله گنده روبرو شدم.. شت.. گاوم زایید..
یک نفر یکهو دستمو کشید و محکم بهش چسبیدم
چیشد؟
گفت
-هیییییی! چطوری دوست قدیمی!
خواستم پسش بزنم که محکم تر دستشو دور شونم گرفت
-خیلی دل تنگت بودم.. ها؟ ببینم شما همو میشناسین؟ فکر نکنم..
روشو سمت مرده گرفت
-چطوری آقای هاتاکا؟ چخبر اینجا کجا و شما کجا..
ولم کرد و سمت مرده رفت و از بازوش گرفت و کمکش کرد بلند بشه
-خیلی ببخشید آقای هاتاکا، دوستم تازه اومده کالیفرنیا و فکر کرده بار و اشتباهی..
یکهو یه مشت رو خوابوند تو شیکم پسره
از سر تا پا سیخ شدم
پسره خم شد و افتاد رو زمین و سرفه کرد
مرده دستشو رو هوا تکون داد و گفت
-که اینطور، پس بجای تو دوستت تقاس به زمین زدن منو پس میده
بهم نگاه کردم متعجب نگاهش کردم
ی دختری از کنارم رد شد و رفت سمت آقاهه
-آقای هاتاکا؟ تا اومدین بار،دوباره..
نگاهش به پسره خورد
-گند کاری کردین
-چطور؟ بار خودمه که
این خانمه دیگه کیه؟ی لباس قرمز کوتاه تنشه که استینم نداره
سرشو تکون
-درسته، شما مستید
یه لبخند زد. پسری که منو نجات داد از کنارش بلند شد و گفت
-خب پس، نظرتون چیه با آهنگ خانم الویا روی میز یکم کارت بازی کنین و مشروب بنوشین؟... فکر کنم برای همین اومده بودین
سرشو تکون داد
-درسته
متعجب نگاهشون کردم.. باید چیکار کنم که در برم؟
اون آقاهه یهو دو تا مشت دیگه زد تو شکمش
دو قدم رفتم عقب. اسلحه که تو کتش بود و در اوورد و رو سر پسره گذاشت
-ولی این.. زد شب قشنگمو تیره و تار کرد
گفتم
+ه-هی! صبر کنین.. مطمئنین این راه درستشه؟
-راه درستش؟ دوستت بخاطر تو تو این وضعیته.. میگی این درستشه یا نه؟
ودف؟ متعجب گفتم
+الان فازت چیه؟ که مثلا اسلحه داری و خیلی خفنی؟
همه متعجب نگام کردن
-چی گفتی؟
رفتم جلو و گفتم
+گفتم مثلا الان اون اسلحه رو داری و میخوای ی نفر و بکشی خیلی باحالی؟
-حواست هست داری چی میگی؟
برگشتم که با دو تا مرد کله گنده روبرو شدم.. شت.. گاوم زایید..
یک نفر یکهو دستمو کشید و محکم بهش چسبیدم
چیشد؟
گفت
-هیییییی! چطوری دوست قدیمی!
خواستم پسش بزنم که محکم تر دستشو دور شونم گرفت
-خیلی دل تنگت بودم.. ها؟ ببینم شما همو میشناسین؟ فکر نکنم..
روشو سمت مرده گرفت
-چطوری آقای هاتاکا؟ چخبر اینجا کجا و شما کجا..
ولم کرد و سمت مرده رفت و از بازوش گرفت و کمکش کرد بلند بشه
-خیلی ببخشید آقای هاتاکا، دوستم تازه اومده کالیفرنیا و فکر کرده بار و اشتباهی..
یکهو یه مشت رو خوابوند تو شیکم پسره
از سر تا پا سیخ شدم
پسره خم شد و افتاد رو زمین و سرفه کرد
مرده دستشو رو هوا تکون داد و گفت
-که اینطور، پس بجای تو دوستت تقاس به زمین زدن منو پس میده
بهم نگاه کردم متعجب نگاهش کردم
ی دختری از کنارم رد شد و رفت سمت آقاهه
-آقای هاتاکا؟ تا اومدین بار،دوباره..
نگاهش به پسره خورد
-گند کاری کردین
-چطور؟ بار خودمه که
این خانمه دیگه کیه؟ی لباس قرمز کوتاه تنشه که استینم نداره
سرشو تکون
-درسته، شما مستید
یه لبخند زد. پسری که منو نجات داد از کنارش بلند شد و گفت
-خب پس، نظرتون چیه با آهنگ خانم الویا روی میز یکم کارت بازی کنین و مشروب بنوشین؟... فکر کنم برای همین اومده بودین
سرشو تکون داد
-درسته
متعجب نگاهشون کردم.. باید چیکار کنم که در برم؟
اون آقاهه یهو دو تا مشت دیگه زد تو شکمش
دو قدم رفتم عقب. اسلحه که تو کتش بود و در اوورد و رو سر پسره گذاشت
-ولی این.. زد شب قشنگمو تیره و تار کرد
گفتم
+ه-هی! صبر کنین.. مطمئنین این راه درستشه؟
-راه درستش؟ دوستت بخاطر تو تو این وضعیته.. میگی این درستشه یا نه؟
ودف؟ متعجب گفتم
+الان فازت چیه؟ که مثلا اسلحه داری و خیلی خفنی؟
همه متعجب نگام کردن
-چی گفتی؟
رفتم جلو و گفتم
+گفتم مثلا الان اون اسلحه رو داری و میخوای ی نفر و بکشی خیلی باحالی؟
-حواست هست داری چی میگی؟
۴.۸k
۰۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.