حکایت نبودنت را هر چقدر ورق میزنم

حکایت نبودنت را هر چقدر ورق میزنم

.
.

مشکوک تر میشوم.

.
.

به گمانم کسی چند صفحه از این قصه را کنده...
یا اخر ماجرا را دستکاری کرده...
کسی شبیه به خودت!!!
من به تو هم مشکوکم!
هر طور حساب میکنم تا حالا باید می آمدی ..فاصله مان آنقدر هاهم زیاد نبود
دیدگاه ها (۱)

مثل کودکان خیابانی سر چهار راه ها منتظرت می ایستم ؛با دستمال...

باشد قبول، برو...اما از من نخواه در خیالم،تو را به خودت پس د...

اتاقدر من راه می رود،شهردائم پشت در ایستادهو پنجره بازبسته ا...

با خود عهد کرده امهر جا خط تو را دیدمببوسمشکی خط لب می کشی ب...

پارت ۳

یووو داستان جدید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط