پارت ۳

داشتم همینطور آلبوم رو ورق میزدم که دیدم دو تا از عکس ها گم شده. هرچی دنبالشون گشتم پیدا نکردم. نشسته بودم رو تخت و غصه می خوردم که چشمم به دفتر چه خاطراتم افتاد که جا به جا شده بود. رفتم و شروع کردم به خوندنشون هرچی میرفتم جلو تر بیشتر حسرت می‌خوردم و عذاب وجدانم بی رحم تر به ابر بهاری حکم بارش میداد تا اینکه به صفحه ای رسیدم که انگار با قطرات اشکی خیس شده بود با اون متنی که خوندم درنگ نکردم و به ا/ت زنگ زدم اما در دسترس نبود خیلی نگران بودم. از خونه رفتم بیرون سوار ماشین شدم که دنبالش بگردم. یاد ردیاب های توی گوشوارش افتادم و سریع ردشو زدم که دقیقا فرودگاه سئول رو نشون میداد با تمام سرعت به سمت فرودگاه هجوم بردم. بلاخره رسیدم رفتم تو فرودگاه وقتی رسیدم فقط ا/ت رو صدا میزدم
-ا/ت خواهش میکنم....کجاییییی....ا/تتتتتتت
&آقا داد نزن عه
-چی دارید میگید من زنم داره می‌ره و من دارم دنبالش میگردم چرا باید نظم و سکوت اینجا برام مهم باشه(گریه و داد)
که یهو یکی رو شبیه ا/ت دیدم دویدم سمتش اما یک دفعه گمش کردم. دوباره شروع کردم دنبالش بگردم.
(یک ساعت بعد)
تمام فرودگاه رو یکبار گشته بودم اما هیچ اثری از آ/ت نبود دیگه خسته شده بودم روی یک صندلی نشستم و فقط گریه کردم
که یکدفعه توی کل فرودگاه اعلام شد:
مسافرین محترم هواپیمای کاسپین به خروجی قسمت ۴
دویدم سمت خروجی قسمت ۴ که ا/ت رو پیدا کنم. اما پیداش نکردم. انقدر دیوونه شده بودم که میخواستم برم توی هواپیما رو بگردم.
(راوی)
نامجون همینطور به هواپیمایی که در حضور چشمانش در حال اوج گیری بود نگاه میکرد و زمزمه میکرد:
-ا/ت خواهش میکنم نرو...نمیتونم بدون تو...به این زندگی ادامه بدم... خواهش میکنم منو.........ببخش....منو ببخش که این همه سال گریه کردی و حتی یک بار نشنیدمت...نمیدونم برای چی...صبوری میکردی همش.... غفلت بی رحم منو....ساده نگیر اما ببخش
(ا/ت ویو)
منتظر داداشم بودم تا بیاد.
(~علامت جین)
~انگار یک نفر اینجا منتظر ماه هستش
+سلام خوبی داداشی(با لبخند تلخ)
~چیشده آجی؟
+تو راه تعریف میکنم بیا بریم...
(ده دقیقه بعد تو تاکسی)
~که اینطور...
+میشه بیام پیش تو
~البته که میشه ولی تو هم حقی از اون خونه داشتی نباید پسش میگرفتی؟
+نه چون دلم نمی‌خواست ازش.....جدا شم
~این مهربونیت آخرش کار دستت میده، اون با بی رحمی تو رو پرت کرد بیرون حتی اجازه نداد از خودت دفاع کنی، بعد تو میگی هنوزم دوسش داری؟
+ببین جین، نامجون بدترین کارها رو با من بکنه که نمیکنه من از یک تار موی سرش تا ناخن شصت پاش دوسش دارم و نمیتونم این حسو تغییر بدم.
~امیدوارم نامجون هم همینطور باشه ولی هر چقدر هم که تو دوسش داشته باشی من دیگه نمیتونم اونو به عنوان دوستم ببینم
+می‌دونم چه حسی داری ولی یک حسی بهم میگه یک روز بلاخره همه چیز درست میشه
~قطعا....
(۴ سال بعد)
(نامجون ویو)
از وقتی که ا/ت رو از خونه بیرون کردم یک شب هم آسایش نداشتم، به خاطر احساست من شرکت هم داره ضربه میخوره یک قرار داد امضا کردم که تا وقتی من به وضع عادی برگردم شرکت دست برادر کوچکترم تهیونگ باشه. البته بعید هست که به وضعیت عادی برگردم. داشتم تو پارک مرکزی قدم میزدم که....
دیدگاه ها (۲)

پارت ۴

پارت ۵

پارت ۲

پارت ۱

love Between the Tides²⁷بهش ضربه میزدم ولی ولم نمیکرد ادامه ...

چند پارتی نامجوندرخواستیپارت ۲ببخشید به خاطر چند روز تاخیر🫶ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط