بازهم امشب باد و طوفان غوغا بپا کرده

بازهم امشب باد و طوفان غوغا بپا کرده ...
سیلی باد صورت پنجره را سرخ میکند و اشک های ابر به داخل خانه میپاشد‌...
برگ های دفترچه ی خاطرات پخش زمین میشود....
و واژه ها خیس میشوند...بوی نم عشق تمام خانه را پر میکند...بیت های شعر در مغزم تلو تلو میخورند...
شمعدانی های گلدان مست میشوند...و پروانه ی پر شکسته ی گوشه ی باغ .... جانی دوباره میگیرد..
پرمیکشد و پرمیکشد و پرمیکشد....
از گل های یخی روی میز کنار قاب عکس تو گرفته تا دار قالی....
همه مست از بوی عشق تواند....
من و داشتن تو...
حساب من دیگر جداست...
##دختر افتاب##
دیدگاه ها (۱)

عموی عزیزم. شهید جاویدالااثر ابراهیم خرمی شادی روح شهدای انق...

تنها خوشبختی من روپوش سفیدمه.. بسلامتی تمام پرستاری عزیز

حالا ..روز دوم میگذرد... خدا بداد روز های سوم و چندم برسد‌...

هنوز نیامده حرف از رفتن میزنی.. انگار یکی از ماهیچه های قلبم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط