رفتی و با رفتنت این دل پریشان است هنوز

رفتی و با رفتنت این دل پریشان است هنوز
مثل مرغ بی پرو بالی که حیرانست هنوز

مادرم طاقت ندارد تا ببیند مرده ام
در دلش از درد من از غصه طوفان است هنوز

می چکد از رفتنت اشکم به روی شعر من
رفتی اما نام تو درجمع خوبان است هنوز

خاطراتت میزند خنجر به جسم و جان من
بیوفایی کردن عهد و رسم یاران است هنوز

از غمت میسوزم ای نامهربان رحمی نما
قلب من در انتظار لطف باران است هنوز
دیدگاه ها (۱)

میان کوچه ها رفتی، به هر بیگانه شک کردمبه رفت و آمد مشکوک صا...

می شود یادی کنم از تو شبی با خاطرت؟با دوبیتی های ناب ِ نابِ ...

تو را در خواب میبینم ، امان از دسـتِ بینایــیبه کوری مبتلا گ...

مست چشمانت نبودن کار آسانی که نیست جنبه میخواهد،ولی این درد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط